دستمو از دستش کشیدم شپلق کوبوندم تو ملاج حسینو گفتم _نکبت من سوگندم؟! خودشو ترسیده نشون دادو گفت _یا امام زاده معروف!!! تو چرا شکل سوگندی؟؟ یه نگاه به سوگند انداختو مثل دخترا جیغ کشید _سوگی تو چرا شبیه جغله ای؟؟ همگی زدیم زیر خنده که بردیا دستمو گرفتو همونطور که به سمت ماشینش می رفت گفت _حسین داداش ! اگر ازدست سوگند به خاطر گند کاریت جون سالم به در بردی ما تو اتلیه منتظرتیم....فعلا یا علی! حسین نمایشی اب دهنشو قورت دادو گفت _یا جن و پری منو نجات بدین از دست این سوگی!! که همون لحظه یه پس کله ی جانانه از سوگند نوش جون کرد! سوار ماشین شدیمو به سمت اتلیه راه افتادیم! بردیا دستشو به سمت سیستم پخش ماشین بردو همونطور که دنبال اهنگ مورد نظرش می گشت گفت _یه اهنگ تووپ واسه حاج خانوم پلی کنیم! و اهنگ دریا از رضا ملک زاده رو پخش کرد باز پا برهنه روی ساحل زیر باران ماه کامل از غم زمانه غافل موج میزند آرام به پایت لحن آرام صدایت مستم از حال و هوایت... دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد زلف خود را شانه کردی این دلم را دیوانه کردی روی شن ها رده پایت عاشقم باش تا بی نهایت دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل و همونطور که با اهنگ می خوند دستمو روی دنده زیر دست خودش گرفت... خندیدمو گفتم _می بینم که حالتون زیادی خوبه حاج اقا! نگاهم کردو گفت _مگه میشه تو باشی و حالم بد باشه! دلیل خوشحالی بهتر از این که تو پیشمی! یهو حسین ازمون سبقت گرفتو بوق زد بردیا هم صدای اهنگو زیاد کردو ازش سبقت گرفت و این شد شروع مسابقه این دوتا !! بعد از اتلیه و گرفتن عکس تکی و دو نفره و دست جمعی حسین با 4 تا تفنگ پلاستیکی برگشت حسین_خب دوستان پلیس گرامی بیاین چن تا عکس نظامی هم بگیریم!! خندیدمو گفتم _ایول دایی! من که پایم! سوگندم لبخندی زدو گفت _ منم پایم اقای شوهر! بردیا هم دستشو انداخت دور شونمو گفت _پایتم رفیق! و بعد از پوشیدن لباسای چریکی که پیرهنش واسه منو سوگند نقش مانتو و شلوارش نقش دامن داشتو سوژه خندمونو فراهم کرد... سوگند دوتا مقنعه مشکی اوردو بعد از پوشیدنش پایینشو توی پیراهنمون کردیمو کلاه ست لباسو پوشیدیم بعد از انداختن عکسای دو نفره و دست جمعی که کلی خندوندمون لباسای محلیمون با اون دامن پر چینش رو پوشیدیمو راهی باغ پدر زن پارسا شدیم... اخه عروسی رو اونجا برگذار کردیم و چقدر خوش گذشت... یه مجلس که همه رو خندوند و به همه خوش گذشت و در عین حال بدون گناه گذشت! دارد... @Alachiigh