-نامه۲۸(بخش۴) ❌اين امور به تو مربوط نيست! امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه، يکى ديگر از سخنان ناموزون معاويه را مى آورد که او در نامه اش به امام(عليه السلام) صريحاً گفته بود: «تو به ابو بکر حسد ورزيدى و از بيعتش سر باز زدى و به عمر نيز حسادت داشتى و از همه بيشتر به عثمان حسد داشتى و زشتى هاى کار او را برملا ساختى و در فهم و دين و روش و عقل او ترديد کردى...» .😳 ✅امام(عليه السلام) مى فرمايد: «تو چنين پنداشتى که من نسبت به خلفاى پيشين حسد ورزيدم و بر آنها ستم کردم اگر اين گونه باشد جنايتى بر تو نرفته است که از تو عذرخواهى کنم (و ابداً به تو مربوط نيست به گفته شاعر:) «اين عيبى است (اگر عيب باشد) که گرد عار آن بر تو نمى نشيند»; (وَزَعَمْتَ أَنِّي لِکُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ، عَلَى کُلِّهِمْ بَغَيْتُ، فَإِنْ يَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ فَلَيْسَتِ الْجِنَايَةُ عَلَيْکَ، فَيَکُونَ الْعُذْرُ إِلَيْکَ وَتِلْکَ شَکَاةٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا). به اين ترتيب، امام(عليه السلام) معاويه را از ورود در اين صحنه کنار مى زند و آن را نوعى فضولى در کار ديگران مى شمرد😌 و مى گويد: اگر من مشکلى با خلفا داشته ام بايد آنها يا فرزندان آنها مدعى شوند; اما تو که از طلقا هستى و در آخرين مرحله از روى ناچارى در فتح مکّه اسلام را پذيرا شدى، حق ندارى در اين موضوع وارد شوى.😎 👆آن مصرع از شعر که امام در اين کلامش به آن استناد فرموده از (ابو ذويب هزلى) است مردى که دوران جاهليّت اسلام را درک کرد و هنگام رحلت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به مدينه آمد و مسلمان شد و در رديف مسلمانان ظاهر الصلاح در آمد و مصرع اوّل اين شعر چنين است: «وَعَيَّرَها الْواشُونَ أنّى أُحِبُّها»: سعايت کنندگان دوست مرا سرزنش کردند که من او را دوست دارم; ولى اين عيبى است (اگر عيب باشد) که ننگ و عارش از تو دور است. اين شعر به صورت ضرب المثلى در آمده براى کسى که امرى را بد مى شمرد در حالى که ربطى به او ندارد.😏 امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به پاسخ بخش ديگرى از نامه معاويه مى پردازد ✅ و مى فرمايد: «تو گفته اى که مرا همچون شتر افسار زده اى🐪 مى کشيدند تا بيعت کنم به خدا سوگند خواسته اى مذمت کنى ولى (ناخود آگاه) مدح و ثنا گفته اى و خواسته اى رسوا کنى ولى خودت رسوا شده اى»; (وَقُلْتَ: إِنِّي کُنْتُ أُقَادُ کَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ; وَلَعَمْرُ اللهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَأَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ!).😱 👈اشاره به اينکه تو 1⃣اولاً اعتراف کرده اى که من مظلوم واقع شده ام و ديگران به من ستم کرده اند، اين مدح منِ مظلوم است و نکوهش ظالمان.😏 2⃣ ثانياً ثابت کرده اى خلافت به اجماع صحابه نبود; در حالى که تو مدافع چنان خلافتى هستى و گفته اى خليفه اوّل از همه در پيشگاه خدا برتر و والاتر بود چگونه ممکن است چنين باشد در حالى که چنين ستمى با نخستين مسلمان و نزديک ترين فرد به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و آگاه ترين و داناترين آنها بنمايد؟ اين تناقض گويى تو دليل بر رسوايى توست.😷 ✅آن گاه در شرح اين سخن مى افزايد: «اين امر براى يک مسلمان نقص نيست که مظلوم واقع شود مادام که در دين خود ترديد نداشته باشد و در يقين خود شک نکند»; (وَمَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَة فِي أَنْ يَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَکُنْ شَاکّاً فِي دِينِهِ، وَلاَ مُرْتَاباً بِيَقِينِهِ!). ✴آرى نيکان و پاکان در طول تاريخ بر اثر حق گويى و حق جويى و عدم تسليم در برابر خواسته هاى ظالمان، مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند، اين افتخار آنها بوده و هست. 👈اشاره به اينکه اگر چنين مظلوميتى عيب باشد بايد بگويى در جنگ احد که پيشانى و دندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به وسيله حاميان پدرت شکست و پهلوى حمزه که به وسيله مادرت شکافته شد و جگرش را بيرون کشيد و به دهان گذارد، 😱پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و حمزه در خور مذمت و پدرت و مشرکان مکّه و مادرت هند شايسته مدح و تقديرند‼ آيا هيچ عاقلى چنين سخنى را مى پذيرد؟ ✅سپس مى فرمايد: «اين دليل و حجت من است در برابر غير تو و من به همين مقدار که بيان آن پيش آمد براى تو ذکر کردم»؛(وَهَذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِکَ قَصْدُهَا، وَلَکِنِّي أَطْلَقْتُ لَکَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِکْرِهَا). 👈اشاره به اينکه مخاطب واقعى من در اين سخن خلفايى هستند که مرا به زور به بيعت خودشان مجبور ساختند ولى چون تو، اين مسأله را مطرح کردى به مقدارى که لازم بود گوشزد کردم.☺