❤️
#روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻
مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
2️⃣قسمت دوم
روزی که سیف الله صبور به شهادت رسید من شهید حمید عنبر سر را در شهید آباد دیدم. با موتور از جبهه آمده بود. در حالی که اسلحه کلاشینکف گردنش بود و زیر دیوار مسجد نشسته بود با چه حالی اشک می ریخت. من فقط به او سلام کردم. روزی این خاطره از حمید عنبرسر را با سردار محمدعلی صبور طرح کردم. سردار صبور گفت حمید قبل از شهادتش نزد مادرم آمد و گفت دو روز دیگر پیش سیف الله می روم. امری ندارید؟ و مادرم برای حمید دعا کرد و گفت انشالله زنده بمانی. سردار صبور با دلتنگی ادامه داد حمید رفت و دو روز بعد هم شهید شد.
من در سنگرهای عقب جبهه شهدا با نورعلی زاده گندم آشنا شدم و در عملیات رمضان هم قبل از انتقال به خط مقدم او را دیدم که با بچه های مهندس رزمی بود. چند ماه بعد هم به جبهه دالپری رفتم. آنجا با شهیدان مصطفی دیاحسین و محمدرضا دیبری آشنا شدم. اولین باری که حاج احمد سوداگر را دیدم همان جا بود. هوای منطقه دالپری در تابستان خیلی گرم بود گرم بود آنجا برکه بزرگی بود که ماهی زیادی داشت. روزی حاج احمد با همراهانش آمد قرار شد برای شام ماهی آماده کنیم و از کنسرو خوری راحت شویم. حاج احمد کمی مواد منفجره را آماده کرد و من هم نشسته بودم و نگاهش می کردم و او هم توضیح می داد که در بحث تخریب اولین اشتباه، آخرین اشتباه است. مواد را که در آب انداخت کلی ماهی صید کردیم.
بساط شام را که آماده کردیم رادیو داشت سرودی در مورد شهدا پخش می کرد. شام می خوردیم که حاج علی صولتی یکباره زد زیر گریه و از سر سفره بلند شد و رفت گوشه ای نشست و گریه می کرد. مصطفی دیاحسین رفت سراغش و برگشت. گفت با شنیدن این سرود یاد سیف الله صبور و خاطراتش در دالپری افتاده است.
⬅️
ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎
https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔
https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐
www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐
https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔
https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc