❤️
#روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻
مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
4️⃣1️⃣ قسمت چهاردهم
محمد زارع از بچه ها خواست چند قمقمه آب به او بدهند. بچه هایی که آب داشتند کاری جاودانه کردند و بجز یکی دو نفر که دلایلش را در ادامه ماجرا می نویسم همه قمقمه هایشان را دست به دست به مرکز این جمع یعنی محمد زارع رساندند و او هم در نقش ساقی به هر نفر یک سر قمقمه آب داد که فقط گلویمان تر شود. خود محمد برخی از قمقمه ها را برای صرفه جویی به صاحبانشان برگرداند و گفت بماند برای بعد که اگر نیاز شد استفاده کنیم. ساعت حدود 7 صبح بود. یک فروند هلیکوپتر از بالای سرمان رد شد و ما دستانمان را بالا بردیم و برخی چفیه هایشان را تکان دادند. هلیکوپتر بعدی که داشت از بالای سر ما رد می شد پرچم عراق را مشاهده کردیم و ساکت شدیم. چند نفر از بچه هایی که پاسدار بودند آرم سپاه را از پیراهن هایشان جدا کرده و یا لباسهایشان را در آوردند و زیرخاک پنهان کردند. صحبت در مورد خروج از آن محل شروع شد و تمام روی سخن بچه ها هم محمد زارع بود. یعنی کسی با دیگری مشورت نمی کرد همه با محمد مشورت می کردند و نظرمی دادند. محمد هم برای اینکه بتواند شرایط را بسنجد و از منطقه اطلاعاتی کسب کند چند متری را بصورت سینه خیز از جمع دور شد و از مخفیگاه فاصله گرفت. همه نگران بودند که مبادا عراقی ها او را ببینند. محمد داشت محل اسارت بچه ها را نگاه می کرد که گفت یک جیپ عراقی دارد می آید. جیپ کم کم به ما نزدیک شد. ما نه تنها صدای ماشین عراقی را می شنیدیم بلکه خود جیپ را با سه عراقی سرنشین آن می دیدیم.
⬅️ ادامه دارد ...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎
https://alefdezful.com/byy8
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔
https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐
www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐
https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔
https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc