﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ صدای وحی می رسد به گوش احمدِ امین صدا بلند تر شود برای بار دوّمین زمان به شوق می دَوَد، سکوت میکند زمین بخوان به نام خالقت که هست اصلِ دین همین! بخوان و سرفراز کن قبیله ی قریش را مژده بده سلسله ی جلیله ی قریش را غارِ حرا منوّر از جمال کبریایی اش امین وحی هم شده والهِ دل ربایی اش منتخب خدا شده شکوهِ مصطفایی اش محور مهربانی است سینه ی خدایی اش سلام میکند به او، خدا و جمله خلقتش زبان گرفته آسمان _مبارک است بعثتش_ شبهه جزیره ای شده مفتخر از کلام حق کویرِ تشنه ای شده، لبالب از پیام حق به دست مصطفی ببین سلسله ی زمام حق مژده دهد نبیِ حق به اولین امام حق که ای شکوهِ نامِ تو جذبه ی هر سخن علی! منم رسول خاتم و تویی وصی من علی! عَبدِ مَناف! فخر کن به آدم ابوالبشر عبدمطلّب از شرف، تاج گذار روی سر گشته یتیم مکه بر خلقتِ ماسوا پدر کاش که بود آمنه کنار این پیامبر به مادرش درود حق، به همسرش سلام حق خدیجه ای که سر نزد لحظه ای از کلام حق خموش ای سخنوران ناطق وحی آمده فضلِ تمام انبیا از این جناب سر زده آیه ی "لا اله" را بخوان میان بُت کده مگر که نور حق رسد به قلب های یخ زده اگر چه از یهودیان به او عذاب می رسد از آن وجود مهربان صبر و صواب می رسد خُلق عظیم او دهد پاسخ صد ابولهب به جز خدا، به جز دعا، نیاورد به روی لب به صبح، روزه گیرد و به شب کند نمازِ شب به حیرت اند مشرکان از این وقار و این ادب که در جواب آن همه بی ادبی به محضرش کند عیادت از کسی که شعله ریخت بر سرش مردم غم رسیده را مَرهم قلب و جان شود به نور عقل و راستی حامی دختران شود مدّعیِ برابری به مردم جهان شود چشم کِشد بلال او که لحظه ی اذان شود صدای خشک و خسته ای نوای عشق سر دهد چو آفتاب جلوه ای به چهره ی سحر دهد بَرده ی رنج دیده را به اوج آسمان بَرد عقیده های شوم را ز خاطر زمان بَرد به هر کجا که می رود طراوت جنان بَرد به گوشه ی تبسمی دل از بهشتیان بَرد معجزه ی نگاه او به قلب مرده جان دهد لحنِ سلامِ گرم او سرشت را تکان دهد شیوه ی جذب کردنش، رسالتی است دیدنی به کودکان کند سلام، حالتی است دیدنی رو به خدا که می کند عبادتی است دیدنی او و خدیجه و علی، جماعتی است دیدنی دو آفتاب و یک قمر نور دهد حجاز را کعبه به خود ندیده است این چنین نماز را ببین یگانه ی بشر قامت خود دوتا کند ببین علی نوجوان به دوست اقتدا کند ببین خدیجه این دو را رهبر و مقتدا کند بگو به دشمن علی نماز خود رها کند از این سه نورِ متصل بقای دین داور است مثلثی که محورش فاطمه ی مطهر است جان به فدای احمد و هجرت بی نظیر او گشوده شد مسیر دین به سعی چشم گیر او ببین به لیلة المبیت، کوشش وزیر او علی که در مباهله بیان شده غدیر او برای ختم الانبیا همیشه جان نثار شد علی است جانشین او نه آنکه یار غار شد غدیر بِرکه ای بُوَد ز چشمه سار بعثتش مدینه قبله گاه شد از آفتاب هجرتش ظهور مهدی اش شود ادامه ی نبوتش کوفه زمان مهدی است مرکز حکومتش طلوع نور مهدی است آفتاب سرمدی به دست او جهان شود مدینه ی محمدی صبحِ ظهور مهدی اش، تَبَلوُر عدالت است نگاه آشنای او منظره ی هدایت است قامت خوش قبای او اقامه ی قیامت است ظهور او شکوه او مقدمات رجعت است کشته شده است هر کسی به ظلم، زنده می شود سهم لب یتیم ها دوباره خنده می شود @aleyasein