#پرونده_علمی_3
#فقهمقاصد_4
#تقریردیدگاه_4
✔️تا بدینجا 4 نظریه در نسبت میان فقه و مقاصد شریعت بیان شد.
#نظریهپنجم، نظریه ای است که استادعلیدوست آن را اختیار میکنند. توضیحی که درباره این اندیشه بیان میکنند، چنین است:
5️⃣ اندیشه پنجم:
#اندیشهاعتدال(نص بَسَند با توجه به مقاصد)
دیدگاه دیگرى که در مورد ارتباط مقاصد کلى شریعت با استنباط احکام وجود دارد این است که مقاصد شریعت و نصوص بیانکننده آن
#نمىتواند براى فقیه در استنباط احکام، سند و دلیل قرار گیرد. منابع استنباط تنها ادلّهاى است که بیانگر حکم شرعى مىباشد، لکن
#توجّهدقیق و دائمى فقیه به مقاصد در استنباط و کشف احکام از ادلّه و منابع معتبر ضرورى است. چون این توجّه باعث مىشود در بسیارى از موارد، برداشت فقیه از ادلّه، غیر از برداشتى باشد که بدون این توجّه صورت مىگیرد.
🔸 نگارنده اعتقاد دارد اندیشه صحیح در این باره، اکتفا به نصوصِ مبیّن حکم در اجتهاد در همه موارد مىباشد و این نصوص در همه جا باید مستند فقیه در فتوا دادن قرار گیرد، ولى توجّه فقیه به مقاصد و تفسیر نصوص مبیِّن حکم در سایه مقاصد و در سایه لحاظ و فهم مجموعه دین و ادلّه، برداشت وى را از ادلّه شکل مىدهد. گاه به دلیلى که در ظاهر محدود است توسعه مىبخشد، چنان که گاهى از عموم یا اطلاق دلیلى ـ که در نگاه اوّل عام یا مطلق است ـ جلوگیرى مىکند. به دیگر سخن توجه به مقاصد(و مجموعه دین) گاه باعث مىشود که سند معتبر دیگرى مانند
#عقل در کنار عموم یا اطلاق سندى چون روایتِ معتبر مطرح گردد و مانع انعقاد عموم یا اطلاق روایت در مرحله حجّیت شود. از آنجا که درک عقل همانند مضمون روایت، سندى است از اسناد و یکى از ادلّه چهارگانه به شمار مىرود، در فرض تعارض با اطلاق یا عموم نصّ، بر نصّ مقدم خواهد شد.
🔸
#مقارنهدقیق و موردى دیدگاه اخیر با دیدگاههاى گذشته راه دیگرى است که به شفّاف سازى این اندیشه کمک مىکند. مثلاً در دیدگاه اوّل
#عدالت ـ چون از مقاصد است ـ و نصّ بیانگر آن، از قبیل إعْدِلُوا هُوَ أقرَبُ لِلتَّقوَى مورد عنایت و توجّه قرار نمىگیرد؛ زیرا آنچه در اجتهاد باید سند قرار گیرد، نصّ مبیّن حکم است نه مبیّن مقاصد؛ چنان که طبق دیدگاه دوم، نص مذکور وقتى مورد توجه قرار مىگیرد که نصّ دیگرى که بیان کننده حکم شرعى باشد نداشته باشیم؛ و این در حالى است که در دیدگاه سوم و چهارم مطلقا مورد توجه است، تا جایى که اگر با مسلّمات نصّ قطعى، ناسازگار شود، باید آن مسلّمات را کنار نهاد و آنها را مخصوص زمان و مکان خاصى قرار داد. در حالى که در
#دیدگاهپنجم ضمن توجّه به این نصّ و قراردادن آن در جایگاه خودش که نظارت بر نصّ قطعى مبیّن حکم باشد، به یکى از دو راه مىرسد:
1. در صورت امکان، نصّ قطعى را با توجّه به این هدف تفسیر مىکند و آن را از اوّل محدود و مقیّد تفسیر مىنماید.
2. با استناد به درک قطعى عقل، به سند لبّى مىرسد که صلاحیت تعارض با نصّ نقلى را داشته باشد.
پر واضح است که راه اوّل بر ظهور و فهم عرفى مبتنى است و این داورى مخاطبان دلیلى است که باید نصّ معتبر را با توجه به مقاصد شرعى تفسیر کند و ظهور آن را تعیین نماید؛ و راه دوم بر درک قطعى عقل مبتنى است. بدون سامان یافتن این دو راه، باید به مقتضاى نصّ مبیّن حکم و اطلاق یا عموم آن عمل کرد و حرمت قانون و نصّ مبیّن آن را بر همه چیز مقدّم داشت.
🔺راه کشف مقاصد و گسست نصوص مبیّن مقاصد از نصوص مبیّن حکم.
بدون تردید یکى از مطمئنترین راههاى تفکیک و تمییز مقاصد از احکام و نصّ مبیّن مقاصد از دلیل مبیّن حکم،
#عقل است. عقل با معیارهایى که براى هر کدام دارد، از قبیل شفّافبودن حکم در عمل بر خلاف مقاصد، از سنخ عملبودن حکم و از سنخ نتیجه بودن مقاصد، مىتواند در موارد بسیارى بین این دو تفکیک نموده و نصوص هر یک را تشخیص دهد.
#بناىعقلا و روشن خردمندان در تفکیک این دو از یکدیگر، راه مطمئن دیگرى است که مىتواند تکیهگاه فقیه در تشخیص این دو از یکدیگر قرار گیرد. مثلاً عقلا هیچگاه به «اتَّقُوا اللّهَ» به عنوان حکم و نصّ مبیّن آن نگاه نمىکنند؛ در حالى که به «اقیموا الصّلاة» یا «أوفوا بالعقودِ» با این عنوان مىکنگرند.
مراجعه به
#نصوصقرآنى و
#حدیث و نحوه بیان آن نیز مىتواند فقیه را در تشخیص مورد بحث کمک نماید. مثلاً هرگاه مسألهاى به عنوان نتیجه رسالت و با لام غایت بیان گردد، نظیر لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أنزلنَا مَعَهُمُ الکِتابَ و المیزانَ لیقومَ النّاسُ بِالقسطِ، مفادش بیان هدف و نصّ آن از نصوص مبیّن مقصد خواهد بود در حالى که وقتى به عنوان یک فرمان یا جعل و اعتبار بیان شود، مضمون آن بیان حکم و نص آن هم نصّ مبیّن حکم بوده و براى استناد در اجتهاد، صلاحیت خواهد داشت.
@alfigh_alosul