🔰لازمۀ پيروی از اولياء خدا لحوق به آنهاست
و الحقّ اين معنی برای پيروان و شيعيان واقعی جای خوشوقتی است كه گرچه همۀ آنها به مقام اسماء و صفات كلّيّۀ الهيّه نرسيدهاند، و مراحل عالم تجرّد و معنی را نپيمودهاند و كشف حجابهای غيبی برای آنها نشده است، و با ملائكۀ مقرّبين و ارواح طيّبۀ پاكان عالم ارتباط پيدا ننمودهاند، و بهشت و مقامات آن را مشاهده نكردهاند؛ وليكن بايد خرسند باشند كه چنانچه در مقام تشيّع و اطاعت قدم راستين نهاده باشند، همين اطاعت آنها را به اوليای خود ملحق میگرداند و به آنها میرساند و از تمام گزندها و رنجها محفوظ و در ظِلّ ولايت اوليای خود متنعّم خواهند بود.
در امور اعتباريّه هم همينطور است؛ در روايات كثيری از ائمّۀ اهلبيت عليهمالسّلام وارد است كه: از همان غذائی كه میخوريد به غلام و كنيز و خدمتكار خود بدهيد، و از همان لباس كه میپوشيد آنان را بپوشانيد، و با آنها در سر يک سفره غذا بخوريد؛ خدا دوست ندارد كه آقای منزل يک غذای خاصّی داشته باشد و خدمتكاران غذای دگری، آقا در اطاق مجلّل زيست كند و آنان در محلّ پستتری، آقا لباس مزيّنی داشته باشد و آنها لباس سادهتری.
پيامبر ما صلّی الله عليه و آله و سلّم و ائمّۀ طاهرين صلوات الله عليهم أجمعين همينطور بودند.[1]
حضرت علیّ بن موسی الرّضا عليهالسّلام تمام غلامان خود را جمع مینمود و در سر يک سفره با هم غذا میخوردند، روی يک فراش، روی يک زمين، يک نوع از غذا.
آنها كه مقام حضرت امام رضا عليهالسّلام را نداشتند امّا چون غلام بودند مطيع بودند، امام راضی ندارد غذائی بخورد و به غلامش ندهد.
اگر غلام متمرّد و متجرّی باشد در مقابل آقای منزل قيام كند، بچّۀ منزل را بزند، به زنِ منزل تعدّی كند؛ آقا تنبيهش میكند و با غلّ و زنجير او را در گوشۀ منزل میبندد تا دست از تجاوز و تجاسر خود بردارد، و هر روز او را پس از نصيحت و گوشمالی تازيانه میزند كه: تو در مقابل من بپا خاستی و به جای تمكين و اطاعت، تمرّد كردی و خود در كار خود استبداد و استقلال به خرج دادی.
هر عمل صالحی كه غلام بنمايد ديگر فائده ندارد؛ يعنی هيچ عملی با وجود سركشی و مخالفت با مولای خود صالح نخواهد بود.
امّا غلام و بندۀ مطيع، و خادم و خدمتكار فرمانبردار را، امام و مولی چون جان خود دوست دارد.
غلام مطيع با زبان حال خود میگويد: ای آقای من! ای مولای من! من كه علمِ تو را ندارم، مالِ تو را ندارم، قدرت تو را ندارم، كمالات و فضائل تو را ندارم؛ امّا آمدهام در اين آستان برای اطاعت. من اراده و اختيار ندارم، اختيار و اراده از توست، حكم و فرمان از توست.
بندگانيم جان و دل بر كف
چشم بر حكم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اينک دل
ور سر جنگ داری اينک جان
عيناً مانند داستان معروفی كه از اَيازْ و اربابش: سلطان محمود غزنوی، مشهور و در تواريخ و أمثله مسطور است.
شيعيان كه در اطاعت از موالی خود كوتاهی نمیكنند و به جامۀ تقویٰ خود را میآرايند و اهل تفويض و تسليمند، به ائمّۀ خود ملحق میشوند و با آنها در تمام منازل و مراحل معيّت پيدا میكنند.
آنها در دنيا به ما دستور میدهند كه: از غذائی كه میخوريد به اطاعت كنندگان و خادمان خود بدهيد؛ چطور ممكنست كه خود آنها از نعمتهای الهيّه كه برخوردار میشوند به مخلِصين و مطيعين خود ندهند. حاشا به كرمشان.
ما هَكَذا الظَّنُّ بِهِمْ وَ لا الْمَعْروفُ مِنْ فَضْلِهِمْ وَ لا مُشْبِهٌ لِما عامَلوا بِهِ الْمُحِبّينَ وَ الْمُطيعينَ مِنْ مَواليهِمْ.
الحاق مطيعين به اوليای خدا، نصّ آيۀ قرآنست و مفاد روايات كثيری كه در اين باب وارد شده است كه: در هنگام سكرات مرگ پرده را از جلوی چشم مؤمن بر میدارند، و روح مقدّس حضرت رسولالله و حضرت أميرالمؤمنين و حضرت صدّيقۀ كبریٰ و حسنين و سائر ائمّه عليهمالسّلام به صورت مثالی و برزخي خود در نزد او حاضر میشوند، و آنها میگويند: ما رفقای تو هستيم بيا با هم برويم در آن بهشتها سُكنیٰ گيريم و در همۀ احوال با هم، همصحبت و همنشين باشيم با هم در يک قصر در مقام امن زندگی كنيم و به تماشای يكدگر در جَلَوات الهيّه مشغول شويم؛
عَلَیٰ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ.[2]
📚 معادشناسی، ج2، ص95
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⬇️ پاروقی در «پست بعدی» ⬇️
🆔
@allame_tehrani