💢 ماجرای به مشهد رفتن آیت الله بروجردی و اخلاص ایشان
🔰شهید آیت الله مطهری
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
🔹مرحوم آية اللَّه بروجردي (اعلي اللَّه مقامه) قبل از اينکه به قم بيايند، من از نزديک خدمت ايشان ارادت داشتم. بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسيده بودم. مردي بود در حقيقت باتقوا و به راستي موحد. نگوييد هرکس مرجع تقليد شد، البته موحد هست. توحيد هم مراتب دارد. بله، اگر به مقياس ما و شما حساب کنيم، مراجع تقليد درجات خيلي بالاتر از توحيد من و شما را دارند ولي وقتي که من ميگويم موحد، يک درجه خيلي عالي را ميگويم. او کسي بود که اساساً توحيد را در زندگي خودش لمس ميکرد، يک اتکاء و اعتماد عجيبي به دستگيريهاي خدا داشت.
🔹سال اولي بود که ايشان به قم آمده بودند. تصميم گرفته بودند به مشهد بروند. مثل اينکه نذرگونهاي داشتند؛ در آن وقت که بيمار شده بودند (آن بيماري معروف که احتياج به جراحي پيدا کردند و ايشان را از بروجرد به تهران آوردند و عمل کردند و بعد به درخواست علماي قم به قم رفتند) در دلشان نذر کرده بودند که اگر خداوند به ايشان شفا عنايت بفرمايد، به زيارت حضرت رضا عليه السلام بروند. بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پيش آمد، تصميم گرفتند به مشهد بروند.
🔹يک روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان طرح ميکنند که من ميخواهم به مشهد بروم، هرکس همراه من ميآيد اعلام کند. اصحابشان عرض ميکنند: بسيار خوب، به شما عرض ميکنيم. يکي از اصحاب خاصشان که هم اينک يکي از مراجع تقليد است براي من نقل کرد که ما دور هم نشستيم، کنکاش کرديم، فکر کرديم که مصلحت نيست آقا بروند مشهد، چرا؟ چون آقا را ما ميشناختيم ولي در آن زمان هنوز مردم تهران ايشان را نميشناختند، مردم خراسان نميشناختند و به طورکلي مردم ايران نميشناختند.
بنابراين تجليلي که شايسته مقام اين مرد بزرگ هست، نميشود. بگذاريد ايشان يکي دو سال ديگر بمانند. براي نذرشان هم که صيغه نخواندهاند که نذر شرعي باشد. در دلشان اين نيت را کردهاند. بعد که معروف شدند و مردم ايران ايشان را شناختند، با تجليلي که شايستهشان است بروند. تصميم گرفتيم که اگر دوباره فرمودند، ايشان را منصرف کنيم.
🔹بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقايان کي همراه من ميآيد هر کدام از دوستانشان حرفي زدند و بهانهاي تراشيدند. يکي گفت: اي آقا! شما تازه از بيماري برخاستهايد (آن وقت فقط اتومبيل بود و هواپيما نبود)، ناراحت ميشويد، ممکن است بخيهها باز شود. ديگري چيز ديگري گفت. ولي از زبان يکي از رفقا درز کرد که چرا شما نبايد به مشهد برويد. جملهاي گفت که آقا درک کرد اينها که ميگويند به مشهد نرو، به خاطر اين است که ميگويند هنوز مردم ايران شما را نميشناسند و تجليلي که شايسته شماست به عمل نميآيد.
🔹آن آقا براي من نقل ميکرد: آقا تا اين جمله را شنيد تکاني خورد (آن وقت ايشان هفتاد سالشان بود) وگفت: هفتاد سال از خدا عمر گرفتهام و خداوند در اين مدت تفضّلاتي به من کرده است و هيچ يک از اين تفضّلات تدبير نبوده است، همه تقدير بوده است. فکر من هميشه اين بوده که ببينم وظيفهام در راه خدا چيست. هيچ وقت فکر نکردهام که من در راهي که ميروم ترقي ميکنم يا تنزل، شخصيت پيدا ميکنم يا پيدا نميکنم؛ فکرم هميشه اين بوده که وظيفه خودم را انجام بدهم. هرچه پيش آيد، تقدير الهي است. زشت است در هفتاد سالگي، خودم براي خودم تدبير کنم. وقتي که خدايي دارم، وقتي که عنايت حق را دارم، وقتي که خودم را به صورت يک بنده و يک فرد ميبينم، خدا هم مرا فراموش نميکند. خير، ميروم.
🔹و ديديم اين مرد از روزي که فوت کرد، روز به روز خداوند بر عزت او افزود. آيا آيت اللَّه بروجردي- نعوذباللَّه- با خدا قوم و خويشي داشت که مورد تفضّل و يا عنايت حق باشد؟ ابداً. امدادهاي الهي به افراد، به اجتماعات و به بشريت حسابي دارد.
📚 آزادی معنوی، ص 222
#اندیشه_مطهر
#اخلاق_و_عرفان
@almorsalaat