💠 مقاله اعتباریات اصول فلسفه از شاهکارهای علامه طباطبایی است که تقریبا شالوده علم اصول را هم زیر و رو می کند / بازگشت همه اعتباریات به حقایق 🔰آیت الله شهید مطهری 🔺بحثي که آقاي طباطبائي در مقاله اعتباريات کتاب اصول فلسفه کرده‌‌‌‌‌اند- که از شاهکارهاي آقاي طباطبائي همين بحث مقاله اعتباريات ايشان است که تقريبا شالوده علم اصول را هم زيرورو مي‌‌‌‌‌کند- اين است که مي‌‌‌‌‌گويند تمام اعتباريات اقتباس از حقايق است به اين معني که انسان اين حقيقت را مجازا در جاي ديگر به کار مي‌‌‌‌‌برد. ايشان مي‌‌‌‌‌گويد روح تمام اعتبارات مجاز است. 🔺مثلا وقتي شما مي‌‌‌‌‌گوييد «رأيت اسدا يرمي» شما تصوري از شير داريد با آن خصوصياتش، با آن هيبت و عظمت و شجاعتش که اين شير خودش مصداق واقعي دارد که همان حيوان بياباني است؛ آن وقت مي‌‌‌‌‌آييد همين تصوري را که از اسد داريد روي انسان مي‌‌‌‌‌خوابانيد. 🔺... سکاکي در اينجا يک نظريه بسيار دقيق روانشناسانه دارد که ديگر بعد از او محققين پذيرفتند. سکاکي گفت اين حرف اشتباه است که بگوييم مجاز استعمال لفظ است در غير ما وضع له. ... اينطور نيست که ما فقط لفظ را برداشته‌‌‌‌‌ايم و در غير مورد خودش استعمال کرده‌‌‌‌‌ايم، بلکه لفظ را با معنايش برداشته‌‌‌‌‌ايم و در اينجا آورده‌‌‌‌‌ايم. او گفت هر استعاره‌‌‌‌‌اي فرد ادعائي است؛ يعني وقتي من مي‌‌‌‌‌گويم «رأيت اسدا يرمي» نه اين است که اسد را از معناي خودش تخليه کرده‌‌‌‌‌ام و فقط لفظ «اسد» را آورده‌‌‌‌‌ام روي زيد،... نه، اگر آن طور باشد که اصلا لفظي ندارد. لطفش به اين است که اين، حقيقت ادعائي است؛ يعني لفظ اسد را با همان تصوري که از معناي اين لفظ دارم آورده‌‌‌‌‌ام و زيد را مصداق معني لفظ قرار داده‌‌‌‌‌ام؛ نه اينکه لفظ را از معنايش جدا کرده‌‌‌‌‌ام و فقط لفظ را آورده‌‌‌‌‌ام در اينجا. بعد هم مي‌‌‌‌‌گويد حسن و زيبايي و لطافت و فصاحت و بلاغت همين است که يک فرد را به طور ادعا مصداق يک معني قرار مي‌‌‌‌‌دهم نه اينکه لفظ آن معنا را برمي‌‌‌‌‌دارم و روي اين به کار مي‌‌‌‌‌برم؛ 🔺که آقاي بروجردي به دنبال همين حرف سکاکي بود که مي‌‌‌‌‌گفت انسان در استعاره يک جمله را بجاي دو جمله به کار مي‌‌‌‌‌برد. مثلا وقتي شما مي‌‌‌‌‌گوييد «رأيت اسدا يرمي»؛ اين به منزله اين است که اول گفته‌‌‌‌‌ايد «زيد اسد» و بعد گفته‌‌‌‌‌ايد «رأيت هذا الاسد يرمي»؛ يعني در اينجا دو معني را القاء کرده‌‌‌‌‌ايد؛ اول آمده‌‌‌‌‌ايد اين را مصداق او قرار داده‌‌‌‌‌ايد، بعد گفته‌‌‌‌‌ايد او را ديدم که تير پرتاب مي‌‌‌‌‌کرد. منتها اگر انسان آن کار را بکند ديگر از لطفش مي‌‌‌‌‌افتد؛ لطفش به اين است که بگويد: «رأيت اسدا يرمي». 🔺به هر حال ايشان (علامه طباطبائي) به طور کلي مي‌‌‌‌‌گويد تمام اعتباريات از حقايق اخذ شده است. 🔺مثلا مالکيت يک امري است اعتباري. مالکيت اجتماعي امري اعتباري است. مگر بشر قدرت دارد که مفهوم مالکيت را به طور ابتدا به ساکن خلق کند؟! اصلا ذهن چنين قدرتي ندارد. ذهن صورتساز است، عکسبردار است. ذهن تا حقيقت مالکيت را در جايي ديگر درک نکرده باشد نمي‌‌‌‌‌تواند مفهوم مالکيت اعتباري را بسازد. 🔺حقيقت مالکيت اين است که يک شي‌‌‌‌‌ء بتمام وجوده متعلق به وجود ديگر باشد. ذهن‌‌‌‌‌ اين تعلق شي‌‌‌‌‌ء به حاقّ وجود خودش [به وجود ديگر] را که همان مالکيت حقيقي است درک مي‌‌‌‌‌کند و از اينجا مفهوم مي‌‌‌‌‌سازد. وقتي که مفهوم ساخت بعد برايش افراد مجازي مي‌‌‌‌‌سازد؛ يعني جايي را که يک شي‌‌‌‌‌ء واقعا به حاقّ وجودش تعلق به وجود ديگر ندارد. به منزله آن جايي فرض مي‌‌‌‌‌کند که شي‌‌‌‌‌ء واقعا به حاقّ وجودش تعلق به وجود ديگر دارد. 🔺انسان ابتدا در درون خودش تعلق قواي خودش را به خودش، تعلق احساسهاي خودش را به خودش درک مي‌‌‌‌‌کند و چون در آنجا تعلق يک تعلق واقعي است، يعني قواي نفس و ادراکات نفس به حقيقت وجودشان تعلق دارند به نفس، اين است که مالکيت را در آنجا به عين حقيقتش درک مي‌‌‌‌‌کند. 🔺اينکه من مي‌‌‌‌‌گويم دست من، فکر من، گرسنگي من، درد من، لذت من، اين اضافه‌‌‌‌‌هاي به «من»، اول در آنجا پيدا مي‌‌‌‌‌شود، بعد در اشيائي هم که تعلقشان تعلق اعتباري است اين مفهوم را به کار مي‌‌‌‌‌برم و مي‌‌‌‌‌گويم: لباس من، خانه من، کتاب من، ... 🔺بنابراين نه اين است که ذهن آمده و مفهوم مالکيت را خلق کرده است، بلکه ذهن در اينجا باز تابع يک وجود حضوري بوده است. اول در آنجا اين مفهوم را ساخته است و بعد فرد ادعائي را مصداق آن قرار داده است. اين مطلب همان است که ما مي‌‌‌‌‌گوييم اين مالکيت، اعتباري است؛ يعني اين فرد، فرد ادعائي مالکيت حقيقي است که مالکيت حقيقي براي خود مصداقهايي در عالم دارد. 📚 شرح مبسوط ج1 ص 287 @almorsalaat