خب بذارید از یه خاطره خودم براتون بگم. با یه نوجوان مواجه شدم، که این توی خانواده با والدینش با تندی حرف میزد. یه روز که مهمونشون بودم، مادرش یه لحظه رفت دنبال اون یکی بچش از کلاس برگردونه بیاره خونه. بعد خواهرش هم یه لحظه رفت توی حیاط. گفتم ایول الان وقت خوبیه. پسر بود. غرور داره. بعد گفتم چه کنم بهتره؟ پاشدم گفتم من یه لحظه برم توی اتاق، تو آینه اتاق خواهرت لباسمو مرتب کنم. گفت باشه. صداش زدم. از همونجا جواب داد. همونی که من میخو استم. خواستم وقتی تذکر میگیره منو نبینه. آروم با صدایی که خیلی هم بلند نباشه که خواهرش بشنوه. ولی به خودش برسه. گفتم میخوام یه ماموریت بهت بدم. قبول میکنی؟ با صدایی که تعجب ازش احساس می‌شد گفت آره چه ماموریتی؟ گفتم امروز تا شب یه کاری بکن. ببین وقتی مادر یا پدرت صدات میزنن، چندبار آروم جواب میدی؟ با ادب و متانت و مهربونی. بشمر. تا یه هفته این کارو ادامه بده. باشه؟ گفت باشه. خب مهم همین تلنگر بود. که خورد. اینم از ماجرای امربمعروف من. میخواستم کمتر خجالت بکشه وقتی تذکر میگیره ♦✿ @amershavim ✿♦