🌷 داستان حضرت یونس 🌷
🌷🌷 قسمت چهارم 🌷🌷
🌟 حضرت یونس ، در شکم ماهی ،
🌟 به عبادت و بندگی خدا مشغول بود .
🌟 و به بزرگی و عظمت خدا اعتراف نمود .
🌟 و از خدا معذرت خواهی کرد
🌟 استغفار و توبه کرد .
🌟 خداوند نیز توبه حضرت یونس را پذیرفت
🌟 و به ماهی دستور داد
🌟 تا حضرت یونس را به ساحل ببرد
🌟 و او را در آنجا رها کند .
🌟 ماهی نیز همین کارو کرد .
🌟 یونس با حال گرفته و بیمار ،
🌟 از شکم ماهی بیرون آمد
🌟 و به بوته کدویی که در ساحل بود ،
👈 تکیه داد
🌟 از آن بوته کدو ، آب مکید
🌟 تا کمی گرسنگی اش برطرف شود .
🌟 وقتی بدن یونس قدرت پیدا کرد
🌟 و بیماری او رو به بهبودی رفت ؛
🌟 خداوند ، کرمی را فرستاد
🌟 تا ریشه کدو را بخورد .
🌟 با خوردن ریشه ،
🌟 بوته کدو خشک شد .
🌟 یونس با دیدن خشک شدن بوته کدو ،
👈 خیلی ناراحت و غمگین شد .
🌟 خداوند بزرگ به یونس وحی کرد :
🌹 تو از خشک شدن بوته ای کوچک ،
🌹 اینقدر ناراحت و غمگین شدی
🌹 در حالی که برای رشد و پرورش آن ،
🌹 هیچ زحمتی نکشیده بودی .
🌹 ولی از نازل شدن عذاب ،
🌹 بر عده زیادی از مخلوقات من نگران نبودی .
🌟 حضرت یونس ، متوجه اشتباه خود شد
🌟 و از درگاه خدا تقاضای بخشش کرد .
@amoomolla
🌹
#داستان_پیامبران 🌹
#داستان 🌹
🌹
#حضرت_یونس 🌹