#برشی_از_کتاب |
شهید مطهری:
اختلاف فلسفه الهی و مادی در دایره وجود و واقعیت است.
🧩 برای من که با شور و شوق و علاقه زائد الوصفی فلسفه الهی و فلسفه مادّی را تعقیب و مطالعه و بررسی میکردم، در همان سالها که هنوز در قم بودم مسلّم و قطعی شد که فلسفه مادّی واقعاً فلسفه نیست و هر فردی که عمیقاً فلسفه الهی را درک کند و بفهمد، تمام تفکرات و اندیشههای مادّی را نقش بر آب میبیند و تا امروز که بیست و شش سال از آن تاریخ میگذرد و در همه این مدّت از مطالعه این دو فلسفه فارغ نبودهام، روز به روز آن عقیدهام تأیید شده که فلسفه مادّی فلسفه کسی است که فلسفه نمیداند.
از همان اوایل که به مطالعه این دو فلسفه پرداختم، سعیام این بود که وجوه اختلاف این دو فلسفه را دقیقاً و عمیقاً درک کنم. میخواستم بدانم راه این دو فلسفه در کجا از هم جدا میشود و نقطه اصلی اختلاف نظر کجاست؟ آنچه خودم در این جهت میفهمیدم این بود که نقطه اصلی اختلاف نظر، دایره «وجود» و «واقعیت» است.
مادّی، واقعیت و وجود را در انحصار آنچه مادّی است- یعنی در انحصار آنچه جسم و
جسمانی است، آنچه به نحوی دارای ابعاد مکانی و زمانی است، آنچه دستخوش تغییر و تحوّل است، آنچه قابل اشاره حسّیه است، آنچه محدود و نسبی است- میداند و به واقعیتی و رای این واقعیتها قائل نیست. امّا الهی، واقعیت و وجود را در انحصار این امور نمیداند؛ این امور را بخشی از واقعیت میشمارد نه تمام واقعیت.
الهی برخلاف مادّی به واقعیات غیر مادّی و نامحسوس و مجرّد از زمان و مکان و حرکت، به واقعیت ثابت و جاودانه، ایمان دارد. پس مکتب مادّی مکتب انحصار است و مکتب الهی مکتب ضدّ انحصار.
📌 ولی وقتی که به کتب مادّیین مراجعه میکردم میدیدم مطلب به شکل دیگر طرح میشود. مثلاً به این شکل طرح میشود که مسئله اساسی فلسفه- که فلاسفه را به دو اردوی کاملاً مختلف تقسیم میکند- این است که آیا مادّه مقدّم است یا شعور؟ آیا عین مقدّم است یا ذهن؟ آنان که مادّه را مقدّم بر شعور و عین را مقدّم بر ذهن میدانند، یعنی مادّه را خالق شعور و عینیت را منشأ ذهنیت میشمارند، گروه ماتریالیستها هستند و آنان که شعور را خالق مادّه و ذهن را آفریننده عین میدانند، گروه ایده آلیستها و متافیزیسینها و مذهبیها هستند. و یا آنجا که منطق دیالکتیک را شرح میدهند میگویند: دیالکتیک برخلاف متافیزیک، طبیعت را مجموعه تصادفات اشیاء و پدیدههایی که از یکدیگر مجزّا و منفرد بوده و به یکدیگر وابستگی ندارند، نمیداند؛ دیالکتیک برخلاف متافیزیک که برای طبیعت یک حالت آرامش و رکود و سکون تغییر ناپذیر قائل است، آن را متحرّک و در حال تحوّلات پیدرپی میداند؛ دیالکتیک برخلاف متافیزیک...
📍 وقتی که طرح این مسائل را در کتب مادّیین به این شکل و به این صورت میدیدم، در اندیشه فرو میرفتم که چرا مسائل به این صورت طرح میشود؟ ذهنم را به کتب و اندیشههای الهیون که با آنها آشنا بودم معطوف میکردم، میدیدم چنین مسائلی برای الهیون مطرح نیست و نمیتواند مطرح باشد. ذهن مقدّم بر عین و خالق عین است یعنی چه؟ کجا گفتهاند جهان یک سلسله اجزای منفرد و بیرابطه با یکدیگر است؟ کدام فلسفه الهی میگوید جهان ثابت و راکد است؟ عمیقترین نظریهها درباره اینکه جهان یک «واحد حرکت» است، از طرف الهیون عنوان و اثبات شده است.
🖍
طولی نکشید که راز و رمز این گونه طرح کردنها از طرف مادّیین بر من روشن
شد. آن راز چه بود؟ یک چیز بسیار ساده...
ادامه در پست بعدی ⬅️
🌀
اندیشگان؛ تکاپوی اندیشه
https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191