. ((امام هادی علیه السلام)) افتاده ای و از تو دگر بال و پری نیست از زهر به جز شعله برایت ثمری نیست پا تا سر تو گشته کبود از اثر زهر بی درد و کبودی ز تنت یک اثری نیست ای نخل امید دل زهرا و پیمبر باتوچه شده کزتودگر برگ و بری نیست؟ میپیچی و پا میکشی از درد به حجره ازتو به جز از ناله و شیون خبری نیست اینگونه که افروختی و سوختی از زهر چون بال وپرت بال وپرشعله وری نیست بر روی لبت ناله ی یا فاطمه باشد کز غصه مادر غم جانسوزتری نیست با آنکه لبت خشک و کبودست ، اما داغ تو فزون از لب آب آوری نیست بر روی زمین گرچه سرت مانده ولیکن دیگر سر پرخون تو در تشت زری نیست ✍ .