🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هفتادو_یک ♡﷽♡ بی جان دستی برای شهرزاد تکان میدهم و دور شدنشان را نظاره میکنم. کیفم را وارسی میکنم تا کلید را پیدا کنم. نیست... هرچه میگردم نیست لعنتی. میخواهم زنگ در را بزنم که یادم می افتد مامان عمه خانه نیست. بی رمق جلوی در روی پله های مینشینم. گویی در خلاء دست و پا میزنم. خالی تراز هر پری است مغزم. سر روی زانو میگذارم. سر درد عجیبی گرفتم. کجا میشود یک دل سیر داد زد؟ اه من چرا اینطور شدم؟ اشکی از گوشه ی چشمم فرو میریزد.من چرا اینقدر لوس شده ام؟ من فقط مادرم را دیده ام همین.... وای خدایا رحمی به این سلولها بکن که اینطور بی تاب در آغوش کشیدن زن چند ساعت پیش هستند. عقده هایم داشتند یکی یکی سر باز میکردند.شهرزاد مادر داشت و من نداشتم!چه گردی عجیبی داشت دنیا... چه کوچک و حقیر است این دایره ی سرگردان! چه حال و هوای تلخی. تلخندی میزنم. دیوانه شده ام!خدایا کمک کن...کارم به جایی رسیده دارم حسادت میکنم.لب میگزم حسادت کار دیوانه هاست! صدای مردانه ای مرا به خود می آورد:اتفاقی افتاده خانم آیه؟ سرم را بالا میگرم و گنگ به امیرحیدر رو به رویم نگاه میکنم _حالتون خوبه؟ سرم را پایین میگریم و به سختی از جایم بلند میشوم و در همان حین میگویم: سلام نه چیزی نشده. _چرا اینجا نشسته بودید؟ حالتون خوب نیست گویا. بہ قلم🖊 " #نیل_۲ "✨ #ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ومنبع‌‌مجازنیسد☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃