📜 #حکایت_طنز
یكی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره
پیاز در بسته دید.
گفت: در این باغ چه كار داری؟
گفت: بر راه میگذشتم ناگاه باد مرا در
باغ انداخت!
گفت: چرا پیاز بركندی؟
گفت: باد مرا میربود، دست در بند پیاز
میزدم، از زمین برمیآمد.
گفت: این هم قبول، ولی چه كسی جمع
كرد و پشتواره بست؟
گفت: والله من نیز در این فكر بودم كه تو
آمدی! 😀
#عبید_زاکانی#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨