📜 عارفی نقل میکند:
روزی دزدان قافله ما را غارت کردند، پس
نشستند و مشغول طعام خوردن شدند.
یکی از آنها را دیدم که چیزی نمیخورد.
به او گفتم که چرا با آنها در غذا خوردن
شریک نمیشوی؟
گفت : من امروز روزه ام...!
گفتم :
دزدی و روزه گرفتن؟! عجب هست...
گفت : اي مرد! این راه، راه صلح هست که با خدای خود واگذاشته ام...
شاید روزی سبب شود و با او آشنا شدم.
آن عارف می گوید که سال دیگر وی را در
مسجد الحرام دیدم که طواف میکند و
آثار توبه از وی دیدن کردم؛
رو به من کرد و گفت :
دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا
کرد...
🔻 برگرفته از کشکول شیخ بهایی
#حکایت
#شیخ_بهایی
✨
@avayeqoqnus✨