أین صاحِبُــنا؟!
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول): #امام_زمان ﷻ 💥آقای حاج میرزا محمد علی گلستانه اصفهانی فرمودند: عموی
(قسمت اول): ﷻ 💥 سید جلیلی از اهل اصفهان مدتی متوسل به ساحت مقدس آقا امام‌حسین علیه‌السلام شده بود و تقاضای تشرف به حضور مبارک آن حضرت یا محضرمقدس حضرت‌ولی‌عصر ارواحنافداه را داشت. این کار مدتی طول کشید ولی خبری نشد، لذا شب جمعه ای طاقتش طاق شد و به حرم مطهر امام ‌حسین علیه‌السلام مشرف گردید و پیش روی مبارک شالی را یک سر به گردن و یک سر به ضریح بست و تا نزدیک صبح به گریه و زاری مشغول شد و تمام شب را عرض میکرد: امشب حتما حاجت مرا باید بدهید. ✨💫✨ نزدیک صبح شد و مردم دوباره به حرم می آمدند. آن سید دید زمان گذشت، ناامید شد و از جا برخاست و عمامه خود را از سر برداشت و بالای ضریح مقدس پرتاب کرد و گفت: این سیادت هم مال شما، حال که مرا ناامید کردید من هم رفتم، و از حرم مطهر بیرون آمد. در میان ایوان سید بزرگواری به او رسید، فرمود: بیا به زیارت حضرت عباس علیه‌السلام برویم. به مجرد شنیدن این فرمایش همه اوقات تلخی خود را فراموش کرد و با چشم و گوش خود مجذوب ایشان گردید. با هم از کفشداری طرف قبله کفش خود را گرفتند و روانه شدند. ✨💫✨ در بین راه مشغول صحبت شدند، آن سید بزرگوار فرمودند: چه حاجتی داشتی؟ عرض کردم: حاجتم این بود که خدمت حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام برسم. فرمودند: در این زمان این امر ممکن نیست. عرض کرد: پس می خواهم خدمت حضرت صاحب الامر علیه السلام برسم! فرمودند: این ممکن است. سید بعد از آن، مطالب دیگری هم پرسید و از آن بزرگوار جواب شنید. نزدیک بازار داماد که در اطراف صحن مقدس است، فرمودند: سرت برهنه است! عرض کردم: عمامه ام را روی ضریح انداختم. در همان وقت دکان بزازی طرف راست بازار دیده میشد، سید بزرگوار به صاحب دکان فرمود: چند ذرع عمامه سبز به این سید بده... ادامه دارد... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  أین صاحِبُــنا؟! ╔═🍃══════════╗ @ayna_sahebona110 ╚══════════🍃═╝