|⇦•اي مسافرِ خورشيد... روضه و توسل تقدیم به جاماندگان از کنگرۀ عظیم اربعین به نفس حاج حنیف طاهری •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● *شروع كرد با ابي عبدالله حرف زدن:..* اي مسافرِ خورشيد، چشمِ مارو تر كردن تو به زير خاك و من، با غمت سفر كردن تو نبودي و بي تو، با سرت كجا رفتم از رو نيزه افتادي، من زيرِ دست و پا رفتم گلايه ي اين راه و اگه نبود نامحرم كنارِ قبرِ خاكيت، برايِ تو مي گفتم چهل منزل فدات بودم من اي مظلوم صدات بوت يادمه چه داغي بود، پيكرِ تو شد غارت از تو رد شدن حالا، كربلات شده تربت اين چه امتحاني بود، زنده ام بدونِ تو از رقيه مي پرسي، مي ميرم به جونِ تو عجب شبِ سنگيني، خرابه عاشورا بود كاشكي كه من مي مردم، دخترِ تو اينجا بود   از اين غصه، زمين گيرم دلم خون شد، ببين پيرم *خيلي مصيب ها تويِ راه سرشون اومد، ولي طبق فرموده ي امام سجاد، فرمود: براي ما هيچ كجا مثلِ شام نبود، مخصوصاً محله ي يهودي هاي شهرِ شام... زينب زد رويِ قبرِ برادرش، گفت: داداش! من ناموسِ تو بودم، من پرده نشينِ خونه ي علي بودم، خبر داري تويِ شام چي شد؟...* خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی‌های شام این اسیران عترت پیغمبرند این زنان از خاندانِ حیدرند این سَرِ فرزندِ پاک حیدر است روز، روزِ انتقامِ خیبر است طبقِ فرمانِ امیرِ شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام‌تر از شام شد آن قدر آلِ پیمبر را زدند دخترانِ ناز پرور را زدند پیر زالی دید در شامِ خراب بر سر يك نیزه قرصِ آفتاب آفتابی نه سری در اَبر خون لب کبود اما رخ او لاله گون از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت: این رأس حسین بن علی است وای من ای وای من ای وای من کاش می‌مردم نمی‌گفتم سخن   *اين پير زن تويِ ايواني ايستاده بود، به نيزه دارِ سر ابي عبدالله اشاره كرد گفت: بيا جلو، يه گردن بند طلا بهش نشون داد، گفت: بيا جلو، اين جايزه ي تو، اينقدر سر جلو اومد، مقابل ايوان اين خانه قرار گرفت...* آن جنایت پیشه با خشم تمام زد سنگي بر رويِ امام آن سر، آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین * امام سجاد كمتر نفرين مي كرد، ولي اينجا راوی ميگه: خيلي دلش سوخت اين صحنه رو ديد، ديد اين پيرزن و دختراش يه سر رو هدف گرفتن دارن ميزنن، همون جا دستش رو بلند كرد، گفت: خدايا! امونشون نده، نوشتن سقف خانه بر سر اينا خراب شد... بذار علقمه هم ببرمت،توي مقتل ها نگاه كني يه جا ننوشتن كه بچه ها با عباس خداحافظي كرده باشن، برا علي اكبر نوشتن، برا قاسم و برايِ خود ابي عبدالله هم وداعِ بچه ها رو نوشتن، اما براي عباس ننوشتن، چون بچه ها مي دونستن عباس بره برميگرده، شك نداشتن...اربعين، سكينه گفت: من مشكِ آب رو به عموم دادم، اولين دسته ي عزاداري اربعين درست شد، اومد خدمت امام سجاد، گفت: داداش! قبر عموم كجاست؟ اومد كنارِ علقمه، تا قبر رو ديد، ديدن سكينه عقب عقب ميره، برادر! اين قبرِ كوچيك برا كيه؟ يه جرعه آب ريخت رويِ قبر، صدا زد: عمو! پاشو ديگه آب آزاد شد...* هر كجا خصمِ زبون عمه ي ما را ميزد اي عمو! دستِ علم گيرِ تو آمد به سرم ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net