|⇦•از ما زمینیان به شما.. و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا ، علما و همۀ درگذشتگان _ حاج حسن شالبافان •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ بسم الله الرحمن الرحیم از ما زمینیان به شما آسمان سلام مولایِ دل شکسته ، امام زمان سلام این روزها هزار و دو چندان شکسته ای حالا کجایِ روضه ی بابا نشسته ای *یابن الحسن ، آقاجانم سرت سلامت .. قربونِ تو آقا برم که میگن لحظه های آخر امام عسکری هی نگاه به صورت شما می انداخت هی اشک میریخت ، عرضه داشت چرا دارید گریه میکنید؟! فرمود پسرم دارم برا تو گریه میکنم .. برا اون شبا و روزایی که بیابان گرد میشی بابا .. بی کس و تنها میشی ..* رخت سیاهِ داغِ پدر کرده ای تنت قربانِ ریشه هایِ نخلِ شالِ گردنت *آی مردم ، آی زن و مرد ، آی محبین آل الله .. امشب شبِ یتیمیِ امام زمانِ .. امشب، شبِ شروعِ غربتِ آقامونه .. میخوام بگم این رسمه عالمه ، اگه یه پدری از دنیا بره ، وقتی میری تو مجلس عزای اون پدر شرکت میکنی این رسمه؛ میگی بزار یه طوری برم حتما خودم رو به صاحب عزا نشون بدم .. اگه ببینی پسرش دم در ایستاده میری جلو خودتُ یه جوری نشون میدی تو رو ببینی .. میری جلو عرض تسلیت میدی .. حرفم اینه ، میخوام بگم امشب آقا نمیدونم کجای این مجلس شَرَفِ حضور دارند .. اما حرفم اینه یه طوری گریه کن حضرت برگرده نگاهت کنه .. رحمت خدا به این اشک ها و ناله ها .. معطلت نکنم دو سه بیت روضه و از همه تون التماسِ دعا ..* آماده میکنی کفن و تربت و لحد مردِ سیاه پوش خدا صبرتان دهد *میگن لحظه های آخر زهر با امام عسکری کاری کرد ، تعادلُ از آقا گرفت .. زهر خاصیتش اینه واردِ بدن که میشه اول از همه آدم احساس تشنگی میکنه ، عطش به آدم غلبه میکنه ، یکی دیگه از خاصیت های زهر اینه تعادل انسانُ بهم میزنه .. (یه نمونه بگم؟! همین چند روز پیش باهاش گریه کردید ..) اباصلت میگه دیدم امام رضا هی زمین میخوره بلند میشه .. (بگم یکی دیگه یا نه؟!..) ابی عبدالله میگه تا وارد حجرۀ برادرم امام حسن شدم .. دیدم داداشم رو زمین داره دست و پا میزنه .. (یه چیزی میگم زود رد میشم ..) سادات منو ببخشن .. مادرا باهاش بلند بلند گریه کنند .. بگم اینا مرد بودن زهر تعادلشونُ بهم زد اما سادات، من یه خانمی سراغ دارم وسط کوچه .. چهل نفر کاری کردن دیگه مادر تا آخرِ عمرش تعادل نداشت .. هی میگفت اسماء کمکم کن سرم رو برگردونم ..* میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابلِ شوهر نمیزند .. ↫ ﴿ بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net