💢 سنگ سرد 🔰 آفتاب بالا نیومده، گله رو بالای کوه ‌برد و مثل همیشه زیر درخت سیب دراز کشید تا گوسفندا علف تازه بخورن. 🔸کتری رو از خورجین در ‌آورد و آب کرد و روی سنگای زیر درخت ‌گذاشت و آتشی درست ‌کرد. 🔹با احتیاط دست به سنگا میزد و با تعجب با خود می‌گفت: امروز هم آتیش، این سنگ سیاه رو داغ نکرده، جای سنگ سیاه را عوض ‌کرد و هر چه دست میزد سنگ داغ نمیشد. 🔸چند ساعتی گذشت، بلند شد و دستی به سنگ زد و با عصبانت گفت: از صبح آتیش روشنه و این سنگ کنارش هنوز سرده، با تیشه‌ای سنگ رو دو نیم کرد و با تعجب دید، کرم کوچکی وسط سنگ زندگی میکنه. 🔹اشک روی صورتش سُر خورد و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا، تو که مراقب یه کرم توی سنگ هستی، به من چقدر محبت کردی و من هیچوقت سنگ وجودم رو نشکستم تا مهر تو رو ببینم. 📎 📎 📎 📎 @banketolidat