.
«شماکدوم مدرسه معلمید؟»
ابروهای پارسا پایین افتاد.منتظر جواب نماند:«میخوام معلم همیشگیم باشید»
اوایل ازدواجم بود.تدریس زبان در کلاس اوقات فراغت یک مدرسه را برای پسربچهها قبول کرده بودم.مدرک زبان داشتم؟نه.سالها کلاس رفته بودم و آن روزها همراه همسرم با دورهای پیش میرفتیم.با اینکه از اکثر معلمهایم خاطره بدی داشتم امامعلمی را دوست داشتم.شاید بهخاطر خوبهایشان که اندازه انگشتان یک دست بودند.برای همین تجربیات مختلفی از آموزشدادن را داشتم.جلسات آخربود که پارسا با نگرانی آن سوالها را پرسید.
همقدش شدم:«پسرم من مثل معلمهای مدرسه همیشگی نیستم» نگذاشتم ابروهایش بیشتر از این پایین بیوفتد.ادامه دادم:«اما در عوض میشه توی یه چیز همیشگی باشم»چشمهایش بزرگشدند.گفتم:«توی دوستی.هیچوقتم تموم نمیشه»
چند سال بعد چند باری پیامک زد.میخواست ببیند سر حرفم ماندهام.هربار خیالش را راحت کردم که «دوستی همیشگیه»
حالا بعداز سالها حس آن لحظه داشت تکرار میشد.بچههای گروه کتابخوان میخواستند از عمق کتاب به عمق کلمات ونوشتن راه پیدا کنند.اولین بار بود که برای معلم بودن ترمز کشیدم.نویسندگی با همهچیز در دنیا فرق داشت.دقت و ظرافت وتجربه میخواست.من هنوز اول راه بودم.
قبلا کار خودم را ساده میکردم.هر که آدرس کلاس نویسندگی میخواست چندین جا را لیست میکردم و بعد دلایلم برای رفتن به
#مدرسه_نویسندگی_مبنا را میگفتم.اما حالا گیر افتاده بودم.باید مثل همیشه خودم را با سر وسط معرکه پرت میکردم.توصیه مولا بود.
هرچه کتاب نویسندگی داشتم را جمع کردم.چندتایی هم خریدم.هدایت این کارگاه به عهدهام بود باید طراحیاش میکردم.
طراحی کردن دوره سخت بود.تمام مدت به کسی فکر کردم که معلم بودنش جایی عمیق وموثر در قلبم داشت.دلم میخواست شبیه او باشم.کسیکه اصل مهمشاین بود که بامهر و ادب،جدی باشد.انگار میخواست دوست همیشگی باشد.استاد
#رضا_جوان_آراسته یکی از همان انگشتان دست بود.
حالا در آخرین جلسات آن احساس دوباره پیدا شد.وقتی معصومه گفت:«چون من بیشتر با خانم مرجانی دوستم..»
آقای سعیدینژاد حرفش را نصفه کرد:«مصادره به مطلوب نکنید.الان دیگه دوست همهمون هستن»
چیزی در من جرقه خورد.دلم برای همه هنرجویانم تنگ شد.زیر لب گفتم:«من معلم همیشگی نیستم اما دوست همیشگیام»
*آخرین جلسه دوره نویسندگیما که با افطاری یکی از دوستان ادغام شد.
*یکی از قابهای مهم امسال من
*بابت اعتمادتون به من کمتجربه ممنونم.
*از مسئولین کتابخانه و موسسه میراث متشکرم.
*ممنون حمایت همیشگیتم ❤
@seyed_ehsan_marjan
#نویسندگی
#گعده
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق