🔹بلکه اگر فرضا دروغ گفت آیا میتوان او را با همین منطق انسان اهل تظاهری ندانست؟! مگر درونش نفس لوّامه اش توبیخش نمیکند؟! پس چرا نگوییم نسبت به بدی ها در حال تظاهر است و در نفسش تمایل به خوبی دارد؟! 👈اصلا مگر این خودی که از آن صحبت میکنند خود با ارزشی است که باید جلوه گر شود؟! خاک بر سر این خود و جلوه هایش! ⚪حقیقت آن است که انسان هیچ گاه آزاد نیست. انسان مجبور به انتخاب آفریده شده! آدمی دو خود دارد! یک خود فطری و دیگر خود نفسانی! یکی که ریشه در آن روح خداوندی دمیده شده در او دارد که او را به سمت عوالم ملکوت و مجرّدات و عالم صدق و صفا و بهاء و طهارت دعوت میکند و دیگری که ریشه در آن بعد ملکی و نفس خاکی او دارد که او را به سمت این دار ظلمت و کدورت دعوت میکند: دل گشوده سوی بالا بالها تن زده اندر زمین چنگالها 👈داستان زندگی انسان مبارزه ی بین این دو خود است و انسانی که مجبور به انتخاب است. آری انسان دو نفس دارد! یکی نفس امّاره است که او را به دنیا دعوت میکند و دیگری نفس لوّامه است که او را به آسمانها دعوت میکند. همان نبرد جنود عقل و جهل است. 👈یا باید از نفس امّاره و خود ملکی اش آزاد شود و یا باید از نفس لوّامه و خود ملکوتی اش آزاد شود! مسأله ی این انسان یک مبارزه ی دائمی بین این دو نفس و این دو خود و این دو جنود از عقل و جهل است. ✔اگر در دین نفاق بد است معنایش این است که چرا باطنت را هم مانند ظاهرت خوب نمیکنی؟! نه اینکه معنایش این باشد که ظاهرت را هم مانند باطنت خراب کن تا بگوییم: «از تظاهر کردن به چیزی که نیستم خسته شدم!» ✋بله اگر انسان به چیزی اصلا اعتقاد ندارد و تظاهر به آن کند یک نفاق آشکار است. چون این تظاهر هیچ پشتوانه ی عقلانی ندارد زیرا زمینه ی تحقّق نیست. این بحث دیگری است. 👈ولی تظاهر کردن به چیزی که انسان نیست ولی به آن اعتقاد دارد برای آنکه آنگونه بشود که خودش چیز خوبی است. خودش نردبان وصول است. مگر ما از همان ابتدا بلد بودیم راه برویم؟! تمرین کردیم و تظاهر کردیم که میتوانیم راه برویم و اینقدر ادامه دادیم که حالا دیگر مشکلی نداریم. در همه ی امور همینطور است. 🔹راستش مسأله ای اخیرا به شکل یک پدیده ی اجتماعی در حال شیوع است که حیا دارد معنای نفاق به خود میگیرد! بی حیایی نه تنها ضدّ ارزش تلقّی نمیشود بلکه نوعی نشانه ی آزادگی از قیود دانسته میشود! نوعی رهایی از ساختارها و خود واقعی خود بودن! 👈غافل از اینکه این خود واقعی چیزی جز همان نفس ملکی و خود حیوانی نیست! انسان خود الهی و فطری هم دارد. او خود اصیلتر انسان است. همان خودی که ادبیّات حیا را بر او تحمیل کرده و با آن نفس ملکی او را مهار کرده و افسار زده و او را به عوالم پاکی که وطن اصلی اوست دعوت میکند. ⚪ولی چه شده که اینگونه شده؟! آدمی مدّتی است در ادوار انسان گرایی سیر میکند! تمدّنی مبتنی بر توجّه به انسان و خود نفسانی! تمدّن نوین اساسش بر نفس ملکی و نفس امّاره بسته شده ولی مگر من الهی و نفس لوّامه ی او رهایش میکند؟! 👈مدام تا حالا یک نزاعی بین این دو نفس در درون این تمدّن بوده و این نفس امّاره پیشروی کرده! اخیرا میدانید به کجا رسیده؟! اخیرا به اینجا رسیده که حتّی میخواهد در مقیاس آحاد انسانها باطنهای ظلمانی تر خودش را هم عیان کند! 👈به زعم خودش میخواهد انسانها را از بار فطرتشان هم آزاد کند! میخواهد نفس لوّامه شان را بکشد! آن أنانیّت نهفته در ذات این تمدّن خودش را کشانده و در ادامه ی همان انانیّت و نفسانیّت حال میخواهد به ریشه بزند و حیا را از میان بردارد! ✔حیایی که مرز مملکت فطرت و آسمان است. همانکه نمیگذارد انسان هیچ گاه در برابر آن خود نفسانی عریانش رها شود! همانکه اگر با آن تنها گذاشته شود آدمی را به هلاکت نهایی میکشاند! سابقا در بذل خاطر ۱۴۸ در تحلیل سینمایی دنیای پای نکاتی در این زمینه گفتم. 🔹اساسا انسانها که زندگیشان مجبور است اجتماعی باشند این نوع زندگیشان جز با فطرت و حیا قابل بقا نیست! برخی گمان کردند که قانون برای رفع این تنازع کافی است! حالا فوقش مانند برهان سان و معدّل حکما این قانون گذار الهی باشد! نه! به هیچ وجه قانون کفایت نمیکند! ✔این اخلاق است که باعث شده این بشر دو پا بتواند زندگی اجتماعی داشته باشد! آن هم نه آن اخلاقی که حاصل جمع و تفریق نفسانیّتهاست که برخی حکما تصویر کرده اند! همان اخلاقی که ریشه در فطرت آسمانی انسان و آن روح خداوندی او دارد! آن است که انسان را مهار کرده! جامعه هیچ گاه نمیتواند بر محور نفسانیّت محض بنا شود! 👈همیشه حتّی در ملحدترین کشورها اگر نظم و اجتماعی دیده میشود شکی نکنید اینها اساسش از میوه های فطرت است. نمیشود که از بین برود! نه! فطرت انسانها و جوامع انسانی خیلی قوی تر از آن است که فکر میکنیم. خطورات ملکی خیلی قویتر از این خطورات نفسانی و شیطانی انسانها را مهار میکند! حالا این بحث درازی دارد.