📌
رسالت اجتماعی تفکر
بخش اول:
🔹 ۱. جامعه مجموعهای از اجزا و عناصری است که یک حلقه وصل دارند و به موجب آن ترکیب حقیقی میان آن عناصر متفرق ایجاد میشود و هویتی جدید به آنها اعطا میشود.
🔸 ۲. حلقه اتصال دهنده این عناصر، فکر و اندیشه است. به این معنا که انسان از طریق فکر و اندیشه افقهای دور دست را مییابد و آرمانهای بلند را انتخاب میکند و در نسبت با آن افقها و آرمانها، همهی واقعیتهای پیرامونی خود را معنا و نظم میدهد و به کنشهای خود جهت و سامان میببخشد.
تفکر عبور از ظواهر پدیدهها و امور روزمره و نگریستن از یک افق بلند معنایی و آرمانی به واقعیات و پدیدهها است. نگرشی که از سطحینگری، تقلیل گرایی و کوتهبینی عاری باشد و با پویایی مستمر به عمق روابط و نسبت میان پدیدهها نفوذ کند و با ملاحظه گذشته و آینده از غایت و سرانجام خود و پدیدهها پرسش کند. خلاصه تفکر، تعالی و پویایی نگاهها و از يک افق متعالی و فرازمانی_مکانی به پدیدهها و روابط میان آنها نگریستن است به نحوی که منتهی به جنبش و حرکت در مسیر آن آرمانها و افقهای متعالی بشود.
🔹 ۳. تفکر و اندیشه را نباید با علم و دانش خلط کرد و آنها را یکی دانست. علم و دانش برونداد و ظهورات نظامیافته مستقر در فرهنگ عمومی و مجامع علمی است. اما فکر و اندیشه، نوع خاصی از فعالیت ذهنی و عقلي آدمی است که در پی کشف حقایق و افقهای معنایی متعالی و انتخاب آرمانهایی است که بینشها و نگرشهای کلان آدمی را به هستی، جهان و انسان تعین ببخشد.
انسان فکور برخلاف انسان عالم بیش از آنکه به دنبال حرکت در ساختارهای تعین یافته علمی و دانشگاهی باشد به دنبال کشف حقایق و افقهای دور دستی است که حتی ممکن است در علم و دانش جایابی نشده باشد. هر چند یافتههای فکر و اندیشه در متن فرهنگ بهصورت تدریجی استقرار مییابد و در ساختارهای علمی و دانشی راه پیدا میکند.
🔸 ۴. قوام جامعه به فکر و اندیشه ای است که در فرهنگ عمومی استقرار یافته باشد و به زندگی آدمیان معنا و به حرکت و کنش آنها جهت و نظام بدهد. به تدریج یافتههای فکری در متن فرهنگ استقرار یافته و در قالب ساختارهایی همچون علم، زبان، اخلاق، هنر و صنعت آشکار و تعین میبابد. اما بعد از استقرار این تعینات و ساختارها، همچنان باب فکر و اندیشه بسته نمیشود بلکه میبایست باب بحثها و گفتگوها در جهت افقگشایی برای تفکر و اندیشه گشوده باشد تا موجبات ارتقا یا اصلاح ساختارهای تعین یافته فراهم شود.
🔹 ۵. اگر فکر و اندیشه عنصر اتصال دهندهی اجزا و قوام بخش جامعه است پس متفکران و اندیشهورزان میبایست محور و نماد جامعه باشند نه حاکمان و دولتمردان و یا تاجران و مهندسان و پزشکان مگر از حیث متفکر بودن آنها. در حقیقت هر جامعه و تمدنی بواسطه متفکران افقنما و افقگشا و آرمانساز شناخته میشود. هر چند تاریخ را پادشاهان و حاکمان نوشته اند اما این متفکران هستند که جاودانه شده اند. امروز یونان باستان با متفکران آن همچون سقراط و افلاطون و ارسطو شناخته میشود نه صدها حاکم و دولتشهرهای آن. آنچه از قرون وسطای مسیحی به یادگار مانده متفکران و الهیدانان متفکر آن است. شرق جهان را به کنفوسیوس و بودا و امثال آنها معرفی میکنند. غرب جدید را هم با ماکیاولی، بیکن، دکارت، روسو، کانت و هگل میشناسیم. در فرهنگ و تمدن اسلامی هم این متفکران و انذیشهورزان هستند که از قرون نخستین تا به امروز، راهنما و افقگشا بودهاند. همهی اینها نشان میدهد که این متفکران و اندیشهورزان هستند که معلمان جامعه و راهنمایان به سمت آرمانها و افقها هستند و باقی کنشگران اجتماعی همچون عالمان و ادیبان و هنرمندان و دولتمردان و کاسبان و صنعتگران را جهت داده اند و با تفکر و اندیسهورزی افقهایی جدیدی را گشودهاند و در آن افق همهی ساختارها همچون علم، هنر، زبان، صنعت و مانند آن را به جنبش و حرکت در آوردهاند.
🔸 ۶. از اینرو در فرهنگ اسلامی، حاکم جامعه میبایست اهل تفکر و اندیشهورزی باشد که مدیریت او مدیریت تفکر بنیان و تدبّرمحور باشد تا پیش و بیش از هر کاری به اگاهیبخشی و رشد عقلانی مردمان جامعه اهتمام بورزد. چرا که جامعهی متفکر و رشد یافته میتواند افقهای دوردست را به درستی بنگرد و به جنبش و حرکت درآید و در آن مسیر به چپ و راست منحرف نشود. از این منظر، امر حکومت در درجهی اول از جنس
#سیاست و تدبیر است نه از جنس پلیتیک و ساختارهای تعین یافتهی حاکمیتی.
🔴 ادامه دارد ...
#حکمت_عملی
#تفکر
#اندیشه
#سیاست
#جامعه
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121