رمان/ بدون تو هرگز ۴
▪️هانیه با مراسمی ساده به عقد علی آقا درآمد و راهی خانه بخت شد در حالی که اولین تجربه غذا درست کردنش با کلی دلشوره و نگرانی همراه شد بابت غذای شور و عکس العمل او و … .
دستپخت معرکه
▪️چند لحظه مکث کرد … زل زد توی چشم هام … واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟ …
▪️دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه … آره … افتضاح شده …
▪️با صدای بلند زد زیر خنده … با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم … رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت …
▪️غذا کشید و مشغول خوردن شد … یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه … یه کم چپ چپ … زیرچشمی بهش نگاه کردم …
– می تونی بخوریش؟ … خیلی شوره … چطوری داری قورتش میدی؟ …
▪️از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت …
– خیلی عادی … همین طور که می بینی … تازه خیلی هم عالی شده … دستت درد نکنه …
– مسخره ام می کنی؟ …
– نه به خدا …
متن کامل را در سایت
#به_دخت بخوانید.
🔺️نویسنده:زینب حسینی
✅
https://behdokht.ir/64748/
#
behdokht.ir
#behdokht_ir
#به_دخت
#بهدخت
#به_دخت_داستان_بلند
#اسب_سرکش
#بارداری
#زینت
#زینب_حسینی
#شادی
#غیرت
#فرزند
#محبت
#دستپخت
#خجالت