داستان دهشتناک یورش نوین شیاطین به ایران در آخرالزمان با اشاره ابلیس ،خود و سران جنی روی زانو جلوس کردند.ابلیس مکثی کرد. در یک دست عصای جادویی خود را به حالت عمود، قرص گرفت و دست دیگرش را گره کرده روی زانو نهاد. ابروهایش را درهم کشید و با چشمان اسرارآمیزش به نقطه‌ای دوردست خیره شد. گویا باید برای تحلیل پروژه ی رهبران زمینی، یعنی پروژه ی تشکیلات تمرکز زیادی به خرج دهد. ابلیس عصایش را محکم به زمین زد و با جدیت لب به سخن گشود. ابتدا زیرلب چندین مرتبه کلمه ی" تشکیلات" را زمزمه کرد. انگار این کلمه راز های ناگفته و پیچیده فراوانی داشت. او آرام آرام و با صدای بم گفت:" رهبران زمینی برای اینکه بتوانند دست آدمیان را گرفته و به آرمان آفرینش برسانند، مشکل بزرگی سر راه داشتند.آن ها اگر می‌خواستند سراغ تک تک زمینیان بروند و برای پرورش آن ها وقت بگذارند، عمرشان کفاف نمی داد و با کمبود زمان مواجه می‌شدند، پس به حکم خدا به کمک خدا موظف شدند تا پروژه تشکیلات را اجرایی کنند. با این نقشه، کار ما برای نابودی زمینی آن بسیار سخت شد. نقشه ی خدا این بود که پیشوایان زمینی باید برای پیشرفت سریع تر زمینیان دنبال تشکیل نظام و سازمان پیچیده باشند تا هم کار آن ها برای تربیت آدمیان سهل شود و هم با همبستگی و همدلی و قدرتی برسند که در مقابل با بدخواهان خود شکست ناپذیر باشند." ابلیس نگاهی به سران جنی کرد و گفت:" من هنوز چیزی نگفته ام .ذره ای حواستان پرت نشود! عملیات ویژه ی من علیه آدمیان، مشروط به فهم این اسرار است. شما باید پیش از آغاز عملیات ویژه، نکته به نکته ی این اسرار را به سپاهیان و سران جنی خود درس دهید تا با تمام قوا به سرزمین آدمیان بتازند." مولف : روح الله ولی ابرقوئی انتشار این متن با لینک مجاز است. ادامه در کانال👇 https://eitaa.com/besooyenour