کم کم داریم به قصه پرغصه اقیانوس نزدیک می‌شویم آنان که بستند برای دیدار یار آنان که لبیک اللهم لک لبیک گفتند و لبیک عبدی شنیدند آنجا دیگر از قربانی کردن خبری نبود, چون آنجا قربانی شدن مطرح بود آنجا دیگر از طواف نساء خبری نبود آنجا عطش بود و عطش بود و عطش و چه اقیانوس عطش عظیمی و امان از دل زینب سرها بریده بینی و لب ها خشکیده و رقص در میدان عاشقی احرام هم احرام که از آن عاشقان است و چه زیباست احرام با لباس خونین یاد باد آن روزگاران یاد باد ✍ بازمانده https://eitaa.com/joinchat/2192376065C861569abc7 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @bicimchi1