🔺حمام اجباری ◽️نامه شهید عباس دوران از روزهای ابتدایی دفاع مقدس خطاب به همسرش: 💢...«خیلی فرصت كم می كنم به خونه سر بزنم ، علی هم همین طور، حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم . دوش كه پیشكش، پوتین هایم را هم دو سه روز یكبار هم وقت نمی كنم از پایم خارج كنم . 🔹علی كه اون همه خوش تیپ بود، رفته موهایش رو از ته تراشیده من هم شده ام شبیه آن درویشی كه هر وقت می رفتیم چهارراه زند، آنجا نشسته بود . 🔸بچه های گردان یك شب وقتی من و علی داشت كم كم خوابمون می برد، دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام، آب را هم رویمان بازكردند . اولش كلی بد و بی راه حواله شان كردیم؛ اما بعد فكر كردیم خدا پدر و مادرشان را بیامورزد چون پوتین هایمان را كه در آوردیم، دیدیم لای انگشت هایمان كپك زده است. 🔻ادامه در مطلب بعد👇 ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir