eitaa logo
برش‌ ها
414 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
499 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته،کاربردی، و به استناد کتابهای چاپ شده روایت می کنیم تا بتوان آن را با دل زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روی خط شهادت
xBgI7KVaJ2cc1703573381.pdf
9.18M
کتاب خط عاشقی، روایتهایی از عشق شهدا به امام رضا
هدایت شده از روی خط شهادت
18.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کشف پیکر مطهر ۵ شهید از کانال کمیل 🗓۲۸تیر ۱۴۰۳ (ع) ‌‌‌ 🥀🏴
🔺هم اکنون در زیارت وداع دعاگوی همه دوستانم.
🔺حمام اجباری ◽️نامه شهید عباس دوران از روزهای ابتدایی دفاع مقدس خطاب به همسرش: 💢...«خیلی فرصت كم می كنم به خونه سر بزنم ، علی هم همین طور، حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم . دوش كه پیشكش، پوتین هایم را هم دو سه روز یكبار هم وقت نمی كنم از پایم خارج كنم . 🔹علی كه اون همه خوش تیپ بود، رفته موهایش رو از ته تراشیده من هم شده ام شبیه آن درویشی كه هر وقت می رفتیم چهارراه زند، آنجا نشسته بود . 🔸بچه های گردان یك شب وقتی من و علی داشت كم كم خوابمون می برد، دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام، آب را هم رویمان بازكردند . اولش كلی بد و بی راه حواله شان كردیم؛ اما بعد فكر كردیم خدا پدر و مادرشان را بیامورزد چون پوتین هایمان را كه در آوردیم، دیدیم لای انگشت هایمان كپك زده است. 🔻ادامه در مطلب بعد👇 ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔻ادامه مطلب قبل👆 ♻️مهناز، مواظب خودت باش، این حرفها را نزدم كه ناراحت بشی. بالاخره جنگ است و وضعیت مملكت غیر عادی. نمی شود توقع داشت چون یك سال است ازدواج كردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم، جنگ و مردم و كشور را رها كرد و آمد نشست توی خانه . 🔅از جیب این مردم برای درس خواندن امثال من خرج شده است، پیش از جنگ زندگی راحتی داشتیم و به قدر خودمان خوشی كردیم و خوش بخت بودیم. به قول بعضی از بچه های گردان خوب خوردیم و خوابیدیم الان زمان جبران است. اگر ما جلوی این پست فطرتها نایستیم چه بر سر زن و بچه و خاكمان می آید . بگذریم … درباره خودم هم شاید باورت نشه اما تا بحال هر ماموریتی انجام دادم سر زن و بچه های مردم بمب نریختم. اگر كسی را هم دیدم، دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم . 📚؛ دوران به روایت همسر شهید. نوشته زهرا مشتاق. نشر روایت فتح؛ نوبت چاپ: نهم-۱۳۹۱؛ صفحه ۳۸-۳۹٫ ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔺پوتین پاره! 💢در ایام بعد از قبول قطعنامه در منطقه جنوب مستقر بودیم. یکی از نیروها آمده پیش سید احمد. سید وقتی دید پوتینش پاره است. پوتینش را در آورد و به او داد. 🌀رزمنده زیر بار نمی رفت و احمد اصرار داشت که من فرمانده تو هستم و فردا یک جفت نو می توانم برای خودم تهیه کنم. 🔹وقتی دشمن پاتک کرد و ما سریع خودمان را به محل درگیری رساندیم. در همان حال چشمم به سید احمد افتاد. هنوز پا برهنه بود. در روی اسفالت داغ و بیابان پر از خار و خاشاک به نیروهایش رسیدگی می کرد. بدون پوتین و بدون کلاه. به جای کلاه هم حوله ای روی سرش انداخته بود که آفتاب کمتر بسوزاندش. 📚کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۲۲ و ۱۲۳٫ ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔺بلندشو! برو 🔹شهید کاظمی در عملیات بیت المقدس ترکش خورده بود به سرش. با التماس بردیمش اورژانس. 🔸اصرار داشت سر پایی مداوایش کنند. پزشک که زخم عمیقش را دید بستریش کرد. بر اثر خون ریزی زیاد از هوش رفت. اما یک باره به هوش آمد و گفت بلند شو برویم. اصرار کردم و دلیل این تصمیم را پرسیدم. ▪️گفت: می گویم به شرط اینکه تا زنده ام به کسی نگویی. در اتاق عمل خوابیده بودم که سلام الله علیها از در وارد شدند. دستی به سرم کشیدند و گفتند بلند شو! بلند شو! چیزی نیست. بلند شو برو به کارهایت برس. ▫️راوی: آقای خانزاده 📚 ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۵۹٫ به نقل از مجله پیام انقلاب شماره ۱۲ تیرماه ۱۳۸۷. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️سخنان درباره ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
🔺دیدار آشنا ◽️رضا منصور بستانی: 🔹 خدمت سربازی خودم را در گردان ۱۴۸ لشکر ۷۷ خراسان می گذراندم. غریب بودم. گاه عصرها دلم می گرفت و یاد سیستان می افتادم. اولین بار در کنار تانکر آب با میرحسینی آشنا شدم.. 🔸آن روز کنار تانکر آب ایستاده بودم. او آمد با یکی صحبت می کرد. دقت که کردم دیدم دارد زابلی صحبت می کند. انگار خواب می دیدم . اصلاً باور نمی کردم که در آن بیابان برهوت، همزبان پیدا کنم. 💢تند جلو رفتم و پرسیدم: «آقا ! شما زابلی هستید؟» جوابم را داد و شروع به صحبت کردیم. ♻️انگار دنیا را به من داده بودند. پس از صحبت، خداحافظی کرد که برود. آخر سر گفت: «ما همسایه شما هستیم. باز هم بهت سر می زنم». رفت و باز هم آمد. به قولش خوب وفا کرد. 🌀راستش بعدها فهمیدم که قائم مقام لشکر ۴۱ ثارالله بوده است. وقتی این موضوع را متوجه شدم خیلی خجالت کشیدم. آخر من یک سرباز ساده بودم و او قائم مقام لشکر ، ولی او بی هیچ ابایی... 📚؛ کتاب خاطرات سردارشهید حاج قاسم میرحسینی، نویسنده: احمد دهقان، ناشر: لشکر 41 ثارالله کرمان. چاپ نهم:پاییز 1388. صفحه 8. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهادت طلبی؛‌چگونه؟! 🎙استاد ماندگاری ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir
📸 حضور رهبر انقلاب اسلامی بر مزار شهیدان سیدمهدی جلادتی از همراهان شهید سرلشکر زاهدی ، شهید حسین امیر عبداللهیان، شهید سیدمهدی موسوی(محافظ شهید رئیسی) و شهید وحید زمانی نیا (محافظ شهید قاسم سلیمانی) ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا 🇮🇷@boreshha🇵🇸 🌍http://www.boreshha.ir