🔺صفى علیشاه، روحانیون معاصر زمان خود را ریاکار و دروغگو شمرده و درباره آنان سروده است. زین صدا گوش بر کن کابتر است بانگ غول است وعظ اهل منبر است نیست صدقى غیر تزویر و ریا زیر این عمامه هاى لابلا اعلمیت را بهانه دان یقین نیست اعلم در ردا و پوستین پس مخور اى جان فریب جامه را و اجتماع و شهرت و عمامه را کرده هر جا باز شیطان لعین گرم دکانى به اسم شرع و دین. 📚(حقیقه العرفان در بیان هدایت قرآن و راهنمای گمشدگان، برقعی، ابوالفضل، کتابفروشی اسلام، تهران، ۱۳۳۱ شمسی، ج ۳، ص ۱۶۱). 🔺نزد صوفیه آنچه علم فقها و حکما است (علم رسمى) تنها نشانی از حق می دهد و عرفان صوفیه است که مشاهده و دریافت او را ممکن مى سازد. از این رو است که صوفى از اهل مدرسه کنارى مى کشد و تربیت خود را به علماء و متشرعه مخصوص نمى دارد، و به همین سبب تعلیم صوفیه در بین طبقات دهقانان و پیشه وران هم نفوذى دارد و حتى بعضى مشایخ بزرگ صوفیه از میان همین طبقات برخاسته اند. 🔺صوفیه از خیلى قدیم، فقهاء و محدّثان را به دیده تحقیر مى نگریسته اند و آنها را اهل ظاهر مى شمرده اند و خود را صاحب اسرار مى دانسته اند و مدعى معرفت باطنى و علم قلب بوده اند. این اختلاف بین صوفیه و فقهاء از قدیم سبب شده است که صوفیه مکرر از جانب فقهاء تعقیب شوند. 📚(ارزش میراث صوفیه، همان، ص ۱۵۱). 🔺صوفیان موضوعات دینى و اسلامى را به دو صورت تقسیم کرده اند؛ یکى علم شریعت یا علم ظاهر که مخصوص فقیهان و مفتیان شرعى است و دیگر علم طریقت یا علم حقایق و علم باطن که مخصوص صوفیان است و شامل اعمال روحى و قلبى و انسان شناسى و اخلاقى و راه هاى رسیدن به خداوند مى شود و علم شریعت را علم ظاهر و علم تصوف را علم باطن نام نهاده اند. 📚(تلبیس إبلیس، جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، تحقیق: سید جمیلی، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ۱۹۸۵ م، چاپ اول، ص ۳۹۰). 🔺«رُوَیم بن احمد» در این مورد گفته است: خلقان همه رسم نگاه دارند و این طایفه «حقیقت»! 📚(ترجمه رساله قشیریه‏، قشیرى، عبد الکریم بن هوازن‏، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، تهران‏، ۱۳۷۴ شمسی، چاپ چهارم‏، ص ۷۶)؛ 🔺صوفیان با چنین تقسیمى راه خود را از فقیهان و متشرعان جدا کردند. صوفیان علماى مذهبى را قشرى و اهل ظاهر و بى خبر از حالات معنوى و مغرض و جاه طلب مى خواندند، و آنان را به داشتن چنین صفاتى نکوهش مى کردند. 📚(کیمیاى سعادت‏، غزالى، محمد بن محمد، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، تهران‏، ۱۳۸۳ شمسی، چاپ یازدهم، ج ۱، ص ۲۹)؛ 🔺در مناظره اى که بین شیخ احمد جامى ژنده پیل و عالمى به نام «سید زیا دین» روى مى دهد، جامى به خود گمان برترى برده و با نوعى حالت پرخاش بدو مى گوید: خاموش اى بى ادب، علم تو از میان پاى مستحاضه! فراتر نشود تو با احمد علم توحید مى گویى؟! 📚(مقامات ژنده پیل، موید، حشمت، غزنوی، سدیدالدین محمد، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۸ شمسی، چاپ چهارم، ص ۵۴). @botshenasi