مهدی عبداللهیان بهابادی اخوی حسین امروز و در نوروز تحصیلی از جناب استاد نفیسی یاد کردن. از آنجا که تاثیرگذارترین فرد زندگی من که سرنوشت من رو تعیین و عوض کردن همین جناب نفیسی هستن گفتم فرصت خوبیه از دو تا تصمیم کبری در زمان تحصیلم بگم و بنویسم: سال اول دبیرستان ما مصادف شد با اولین دور تغییرات نظام تحصیلی متوسطه و ما ۱۲۰ نفر دانش آموز دبیرستان سید مصطفی خمینی واقع در مجتمع رفیعیان در سال تحصیلی ۷۴-۷۵ شدیم پیشگامان «نظام جدید» آموزش متوسطه. ما رو در چهار کلاس ۳۰ نفره تقسیم بندی کردن و در پایان اون سال نوبت به انتخاب رشته رسید و چون تب رفتن به رشته ریاضی فیزیک خیلی بالاگرفته و داغ بود قریب به اتفاق دانش آموزان که جوگیرشده بودن،این رشته رو برای ادامه تحصیل انتخاب کردن. من اما که در بین اون ۱۲۰ نفر رتبه ی اول یا دوم را آورده بودم پامو کردم تو یه کفش که بخاطر علاقه به ادبیات باید برم رشته ی انسانی. خدا سلامتشون بداره آقایان محمدعلی اخوان و غلامحسین خانی، مدیر و معاون مدرسه، چندین جلسه مشاوره برای من گذاشتن که الا و بالله باید بری ریاضی 🤦‍♂ منم که خوب میدونستم تو ریاضی از بیخ عرب هستم و هیچی حالیم نیست و رفتن به ریاضی آخر و عاقبت خوشی نداره، در مقابل اصرار اون بزرگوارا مقاومت می کردم. تا نهایتا یه فرجه ده روزه برای من در نظر گرفتن که مدرسه نرَم و بشینم تو خونه خوب فکر کنم. منم از خدا خواسته ده روز تو خونه خوردم و خوابیدم و غرولندای زمزم و عالی اصغر را به جون خریدم تا بالاخره از اونجا که بعد از هر خوشی یه سختی هم هست 😉 روز یازدهم فرا رسید و من رفتم مدرسه و با هزار تا خجالت و سری افکنده گفتم: آغا اجازه 🙋‍♂ ما میخم بریم انسانی! رشته ی انسانی اون سال به برکت تراکم جمعیت دانش آموزان در رشته ریاضی فقط ده تا دانش آموز داشت . اولین جلسه ی درس عربی ما با تدریس جناب حسن آقای نفیسی اونقدر جذاب بود که حسابشو از بقیه درسا جدا کردم. با حسن آقای نفیسی از سال قبلش آشنا بودم. وقتی با پسرخاله و همراه همیشگی -حسن حاتمی- کل تابستون سال ۷۴ کارگرشون بودیم و خیلی هم البته تعجبی نداشت وقتی ما کارگر باشیم و ایشون اوسّا، خاک گچ کردن یه خونه سه ماه تمام طول کشید 😂 تدریس خوب جناب نفیسی تو دو سال بعد چنان منو مجذوب درس عربی کرد که در سال تحصیلی پیش دانشگاهی - که فقط ۵ نفر از اون ده نفر تونسته بودن خودشونو به این پایه برسونن- تمام درسها را بی مقدمه پای تخته می رفتم و خودم درس می دادم و خودم تمرین حل میکردم و واقعا از بیخ یه عرب به تمام معنا شده بودم😁 در پایان اون سال که دهه ی شصتیا برای قبولی کنکور رقابت سخت و طاقت فرسایی داشتن با رتبه خوب سه رقمی قبول شدم و مطمئن بودم با اولین انتخاب میتونم رشته دلخواهم قبول بشم. موقع انتخاب رشته مشورتی با ایشون کردم و گفتن: چون به عربی علاقمندی و من در آستانه ی بازنشستگی هستم برو عربی بخون. با راهنمایی ایشون، اندک تردیدم هم به یقین تبدیل شد و دو ماه بعد سر کلاس درس رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه اصفهان نشسته بودم. درست همان جایی که معلمان بزرگواری چون زنده یاد حاج احمد آقا هوشمند و حسن نفیسی نشسته بودن. اگر چه بخاطر سیاستهای غلط آموزش و پرورش در بستن درب تربیت معلم و رشته های دبیری به روی بچه های دهه ی شصت هرگز قسمت نشد به آرزوم برسم و معلم بشم ولی هیچگاه از انتخاب رشته عربی پشیمون نشدم و با افتخار آماده ی ادای دین و پرداخت زکات اندک علمم به بچه های وطنم بهاباد هستم اگر مدارس یا دانش آموزانی نیازمند تقویت درس عربی باشند. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh