🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_97
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️
#زهرا_حبیباله (لواسانی)
اسم منم ریحانه است، مریم خانم آرایشگاه وقت گرفتی
نه هنوز
خواهر من ارایشگاه داره، کارشم عالیه، کارتش رو میدم بهت برید اونجا
ممنون بدید
لباس رو از تنم در اوردم، لباسهای خودم رو پوشیدم، اومدم بیرون
احمد رضا گفت
منتظر بودم، صدام کنی بیام لباس رو توی تنت ببینم
_ریحانه خانم گفت، صبر کن اندازت کنیم بعد نامزدت ببینه، خیلی بلند و گشاد بودـ
کارت آرایشگاه رو بهش نشون دادم
میگه اینجا برای خواهرشه، کارشم خوبه
_الان باید بریم اینجا؟
_نه الان بیا بریم تاج هم انتخاب کنیم
رفتیم قسمت تاج ها، واای که چه خیره کننده است، با احمد رضا یه مدل خوشگلش رو انتخاب کردیم، ریحانه خانم گفت، اگر پسند کردید تشریف بیارید فاکتور کنید
تاج رو گذاشتیم روی میز مدیریت، با احمد رضا یه چرخی تو مزون زدیم، لباسم اماده شد، ریحانه خانم گفت
بیا یکبار دیگه تنت کن
رفتم اتاق پرو پوشیدمش خودم رو توی اینه نگاه کردم، چقدر زیبا شدم، ایکاش الهه اینجا بود من رو میدید، رو کردم به ریحانه خانم
ببخشید میشه نامزدم رو صدا کنید بیاد من رو ببینه
بله حتما، اسم نامزدت چیه
احمد رضا
ریحانه خانم از اتاق رفتن بیرون، احمد رضا اومد تو اتاق پرو
لبخند رضایتی زد
مریم شکل فرشته ها شدی
لبخند پهنی زدم
ممنون، عزیزم
من میرم تو هم لباست رو عوض کن بیا، باید بریم ارایشگاه هم وقت بگیریم
از تاق پرو رفت بیرون، لباسم رو عوض کردم اومدم بیرون، با احمد رضا رفتیم میز مدیریت حساب کنه، خانمی که مدیر مزون بود گفت
قصد خرید دارید یا اجاره
احمد رضا رو کرد به من
چیکار کنیم؟
اجاره کنیم، اینها همشون فقط به درد عروسی میخوره
احمد رضا پول لباس و شنل و تاج رو، حساب کرد، وسایلهامون رو برداشتیم، به ادرسی که ریحانه خانم داده رفتیم ارایشگاه...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾