🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۳
به قلم
#کهربا(ز_ک)
#برگرفتهازیکداستانواقعی
نسرین خانم دیگه زیادی داری شلوغش میکنی،
کی گفته ما قرار بوده بریم ویلای کسی؟
در حالیکه بلند میشد گفت من خیلی گشنمه،فعلا برم نهارم رو بخورم بعدا باهم صحبت میکنیم،
با عجله از جام پریدم و خودم رو روبروش قرار دادم،
پرسیدم کی همچین حرفی زده؟
با خونسردی کمی نگاهم کرد ولی بعد نگاهش رنگ خشم و عصبانیت به خودش گرفت و گفت اینم بماند
فقط بدون داری من رو هم با خودت به باتلاق میکشونی.
ببین نهال تو انتخابت رو کردی ،
تو تصمیم گرفتی بخاطر خوشی خودت، بخاطر لذتهای زودگذر و احمقانه ی خودت با بی ابرو کردن خودت و خونواده ت، گند بزنی به زندگی همه مون ،،،،
ببین نهال تو سه ساله داری هر غلطی میکنی،
من کوتاهی کردم نریمان و حتی مامان و بابا همه مون کوتاهی کردیم
که تو این سه سال نفهمیدیم چه غلطی داری میکنی و کمکت نکردیم،
ولی الان من میخوام کمکت کنم فقط تروخدا بذار برم نهارم رو بخورم که دارم از گرسنگی غش میکنم بعدش میام مفصل باهات حرف میزنم.
رفت بیرون ولی من رو با هزار سوال بی جواب و البته با اعصابی خراب و روانی پریشون رها کرد.
مثل گرگ زخمی کنار کمد پشت به پنجره ی بالای سرم روی دوپا کمین کرده بودم تا برگرده و بهم بگه چی شنیده چی میخواد بگه و از کی شنیده.
بالاخره پس از گذشت یه ربع درحالی که یه لقمه بزرگ هم تو دستش بود برگشت ،
لقمه رو به سمتم گرفت و گفت مامان گفت غذا نخوردی بیا اینو بخور.
برای اینکه زودتر بریم سر اصل مطلب لقمه رو از دستش گرفتم و گفتم خوب میشنوم بگو.
با کمی من من کردن با نوک انگشت وسط عینکش رو از روی بینیش کمی بالاتر داد و گفت ببین چیزی که میخوام بهت بگم رو از یه کانال معتبر بهش رسیدم پس نمیتونی حاشا کنی.
پس اول خودت برام کامل تعریف کن و بگو ده روز پیش قبل از اون کتکی که از بابا بخوری نزدیک خروجی شهر تو ماشین نیما چکار میکردی و اون جوونا تو اون ماشین چه غلطی میکردند؟
چی بینتون گذشت که تو هم سراسیمه از ماشین پریدی بیرون و با دو خودت رو رسوندی خونه ؟
چشمام از تعجب دیگه داشت از حدقه میزد بیرون ،
اما خودم رو نباختم با پررویی گفتم ،اه اه نسرین از تو دیگه توقع نداشتم تو هم شدی عین ابجی نیلوفر ؟ این چه طرز حرف زدنه؟
ماشین نیما
خروجی شهر
جوونا تو ماشین نیما
این چرندیات رو کی به خوردت داده؟
تو که اهل تهمت زدن نبودی؟
قرار بوده یکی از هم دانشگاهی هام به اسم اقای حمیدی بیاد خاستگاری من.
طرف کارشناسی ارشدش رو داره میگیره،
شغل و شرایط خیلی عالی داره...
#کپی_حرام
🌺
🌺✨
🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺