زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۴۰۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) این فضولی مهری برای من خیلی گرون تموم شد چون از طرف نیما هم مورد مواخذه قرار گرفتم. اما هرکاری می‌کنم نمی‌تونم نسبت به اتفاقی که ممکنه برای مهری رقم بخوره بی‌تفاوت بشم... اگه واقعا اون قدری که نشون میده باهوش و زرنگ بود اصلا اهمیتی بهش نمیدادم... ولی چه کنم که اینو خوب می‌دونم در رابطه با سینا کاملا دچار اشتباه شده... خصوصا که سینای عوضی در مورد ازدواج من و نیما و اینکه من هم از خونواده‌ای با سطح زندگی متوسط بودم اما مهری نمی‌دونه من در روابطم با نیما خیلی خیلی مراعات می‌کردم... البته الان کم کم به حرف خونواده‌م رسیدم که ازدواجم با نیما اشتباه بوده... تفاوتهای فرهنگی ما کاملا عمیق و ریشه‌ایه. چرا که هرچقدر هم من نخوام شبیه خونواده‌م رفتار کنم اما با گوشت و خونم درک کردم خیلی از قسمتهای سبک زندگی اونها صحیح‌تر از سبک زندگی این خونواده‌ست. من عاشق نیمام و اونم همین‌طور ... با اینکه در تمام مدتی که باهم ازدواج کردیم خیلی تلاش کردم شبیه اون بشم اما در بسیاری از موارد با شخصیتم جور در نمیاد گویی که بعضی خصلت‌ها و ویژگی‌ها در من عجین شده و جزو لاینفک رفتار و شخصیتمه... معاشرت همین دوتا مثلا مرغ عشق اصلا برام قابل هضم نیست چون میدونم دلایل سینا و‌مهری برای ارتباطی که باهم دارن متفاوته وای که سردرد گرفتم اینقدر که بهشون فکر کردم... غصه‌ی این مهری منو پیر کرد آروم غر زدم دختره‌ی بی‌شعور بی حیا به خودت بیا دیگه... منو کمتر حرص بده نیما هم که فکر کنم دوباره قهر کرد یاد دیروز افتادم مهری با سیناخان رفته بود بیرون همون موقع مامان فرشته‌ی نیماخان به خونه‌مون اومد... بعد از سلام و‌احوالپرسی به‌خاطر احترامی که براش قائل بودم بی‌خیال استراحت شدم و به آشپزخونه رفتم و یه فنجون قهوه براش آوردم علیرغم تعارفی که کرد دوباره به آشپزخونه برگشتم و یه بشقاب میوه هم براش آوردم... همون لحظه خیلی دعوام کرد و می‌گفت چرا مراقب خودت نیستی و استراحت نمی‌کنی دلم نیومد بگم طبق دستور دکتر اصلا از جام بلند نمی‌شم و حالا هم بخاطر تو تا آشپزخونه رفتم باخودم فکر کردم شاید خجالت بکشه یا معذب بشه اما همون لحظه پیش خودم به نیما زنگ زد و‌ گلایه‌آمیز بهش گفت _چرا نهال استراحت نمی‌کنه و مراقب بچه نیست؟ خیلی بهم برخورد وقتی تلفن روقطع کرد گفتم _مامان این چه کاری بود کردید؟ الان نیما فکر میکنه من واقعا مراقب خودم و بچه نیستم... من فقط بخاطر شما تا آشپزخونه رفتم و‌برگشتم با دلخوری جواب داد که _بهرحال تو باید مراقبت کنی از خودت و اگه اتفاقی برای بچه بیفته هیچ توجیهی قابل قبول نیست این حرف و رفتارش دلم رو خیلی شکست خصوصا که دیشب وقتی نیما به خونه اومد پیرو حرفایی که چند ساعت پیش از مادرش شنیده بود اول حسابی دعوام کرد و‌یه ریز اونقدر غر زد که بهم مجال دفاع از خودم رو نمی‌داد و در نهایت بدون اینکه حرفام رو بشنوه به اتاق رفت امشب هم که موضوع مهری و سینا بغضی که ماههاست توی گلوم سنگینی می‌کنه رو قورت دادم آروم دستم رو‌روی شکمم قرار دادم _کوچولوی عزیز من... تنها کسی که در حال حاضر میدونه واقعا تو دوستت دارم و همه جوره مراقبتم فقط خودتی... هرکدوم اینا یجور اذیتم میکنن خونواده‌ای که با همه‌ی وجود منو بخوان ندارم... خدا کنه همه اینایی که اینهمه ادعا میکنن تورو دوست دارن و‌ وجودت براشون مهمه واقعا همین قدر دوستت داشته باشن و هیچوقت این احساسی که الان من دارم رو تجربه نکنی برای دریافت لینک کانال وی آی پی که الان ۴۸۰ پارت جلوتر از کانال اصلی هست ارسال فیش واریزی به مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨