زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۴۷۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) خیلی وقته به بابا گفتم دار قالی توی انباری رو بیاره توی خونه سرپا کنه تا قالی ببافم و سرم رو گرم کنم. فکر کنم از تمام دخترای موجود در ده ما فقط من و محبوبه هستیم که تابحال قالی بافی نکردیم یا گوسفند به چرا نبردیم و حتی سر زمین های کشاورزی برای کمک نرفتیم همیشه فقط نون پختن و کارهای خونه با ما بود. چون هم اوضاع مالی پدرم از اول خوب بود و هم بخاطر حضور برادرهای بزرگم هیچوقت نیازی به کار کردن منو خواهرم نبود و البته بابا هم نسبت به مردای روستامون غیرتی‌تر بود و دلش نمیخواست ما کار کنیم. می‌گفت مگه خودم مُردم که دخترهام خرجی خودشونو در بیارن. دخترهای این ده همه شون فقط تا پنجم ابتدایی درس خوندند، ولی بابا منو محبوبه رو هر روز به‌ همراه یکی از برادرهام با موتور یا نیسان میفرستاد مدرسه‌ی شهر... محبوب هم که امسال سوم راهنمایی رو تموم میکنه. البته اگه سعید و خاله بساط عروسی شو راه نندازن. دوباره بغضم گرفت. خوشبحالش خاطرخواه درست و حسابی داره . سعید پسر خوب و باجنمیه. هم دین و ایمان سرش میشه هم درس خونده ست و دیپلم داره و هم کارو بارش توی شهره اگه باهم ازدواج کنن حتما توی شهر براش خونه میگیره. مامان میگه بخت من از محبوبه بهتره و شوهر بهتر گیرم میاد ولی فعلا که اون بختش زودتر از من داره باز میشه. همیشه عاشق قالی بافی بودم اما مامان می‌گفت: باید افتخار کنید که توی خونه‌ی ما احتیاجی به چندغاز حقوق قالی بافی من و شما دخترا نیست. به بابا کلی اصرار و التماس کردم تا راضی شد دار قالی برام آماده کنه و کلی هم به مامان قول دادم که مراقب دستام باشم چون میدونم خیلی حساسه که دستام مثل بقیه ی دخترای قالیباف روستا پینه بسته نشه. قبلا از دخترای همسایه قالیبافی یاد گرفتم برای همین خیلی مشتاق به شروع کارم هستم. مامان به بابا گفته فعلا دست نگه داره برای آوردن دار قالی. نمیدونم چرا این قدر دست دست میکنه؟ امروز غروب هم با بابا پچ پچ میکرد بابا میگفت به پسرها خبر بده با زن و بچه‌هاشون جمعه بیان خونه‌مون باهم حرف بزنیم و مشورت کنیم هرچی نباشه داداش‌های بزرگترند نظر اون ها هم مهمه. جریان از چه قراره من هنوز نمی‌دونم. فقط هرچی هست فهمیدم مربوط به منه چون همش اسمم رو میاوردند. وای نکنه خواستگاره؟ یعنی کیه؟ نکنه خانم و اقایی که امروز اومده بودند خونه‌مون و مامان گفت خریدار باغ بابا هستن همون خاستگارا باشن؟ وای اگه همونا باشن که عالیه . چون معلوم بود شهری هستند تازه ماشینم داشتند. تازه مفهوم نگاه های خاص اون خانوم به خونه و زندگی و حرکاتم موقع تعارف و پذیرایی فهمیدم اخ جون بالاخره منم عروس می‌شم و از دست خاله و سعید و غرغر‌ها و پشت چشم نازک کردنهای محبوبه راحت می‌شم. برای دریافت لینک کانال وی آی پی که الان ۵۰۰ پارت جلوتر از کانال اصلی هست ارسال فیش واریزی به مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨