🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۶۰
به قلم
#کهربا(ز_ک)
با خیال اینکه دوباره اخباری در مورد پدرشوهرم شنیدند و موضوع مورد بحثشون الان اون یا نیماست رو به همهشون کردم
_چی شده؟ دوباره چه اخباری شنیدین که کله پاچهی فامیل نیمارو بار گذاشتین؟
بغضم رو نتونستم مهار کنم
_شایدم در مورد خود نیماست...
عمه با دلخوری نگاهم کرد
_ما ازین اخلاقها داریم نهال؟ شده تابحال بی دلیل بنشینیم غیبت کسی رو بکنیم؟
اون زمانی که گاهی صحبت از پدرشوهرت و خود نیما بود مال زمانی بود که پدرت زنده بود و همهی تلاشش رو میکرد تا خوشبختی رو رو تامین کنه
خدا رحمتش کنه ، به اون خدابیامرز که حق ولایت به گردنت داشت اجازهی حمایت ندادی، اونوقت ماها که هیچ کارهایم تا وقتی خودت نخوای چه کاری میتونیم برات بکنیم که بی اطلاع از خودت باهم حرفی بزنیم یا تصمیمی بگیریم؟
بعد هم نگاهی کوتاه به مامان و زینب انداخت
_به تو خوبی کردن نیومده.
بیا بشین تا بگم جریان چیه؟
تو دلم گفتم بفرما... اونوقت میگه ما کاری به تو نداریم
با این حرف مهر تایید به پیش داوری من کوبید
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨