🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۹۸
به قلم
#کهربا(ز_ک)
سر تکون دادم
_درسته حرفاتو قبول دارم... اما از هیچی هیچی هم که نمیتونه برام خونه و ماشین و این چیزا فراهم کنه،
_اولا نعوذبالله برای خدا نتونستن وجود نداره... ثانیا، همچین هیچی هیچی هم نیست...
خدا رحمت کنه بابا رو خونهی نسبتا بزرگی برامون به ارث گذاشته، درسته خیلی هم گرون نیست اما همچین بی ارزش هم نیست
جواد و نیلوفر گفتند فعلا سهمشون رو نمیخوان، منم با زینب مشورت کردم منم سهمم رو نمیخوام...
یه خونه کوچک برای مامان و نسرین میخریم بقیهشم میدیم به تو
البته تا قبل از آزادی نیما باید همه کارارو انجام بدیم.
ناامید لب زدم محاله نیما به چندغاز پول اکتفا کنه
_دیگه همینه که هست چاره ی دیگهای نداره
مادر و برادرشم که هرچی داشتن و نداشتن فروختن و رفتن ترکیه،
ناامید نباش عزیزم، توکلت به خدا باشه، توسل کن به اهل بیت مطمین باش تنهات نمیذارن...
خودت دیدی که توی این سه چهارسال تنهامون نذاشتن
بهشون اعتماد و اتکا داشته باشی تا آخرش دستتو میگیرن و رهات نمیکنند.
درسته در طول این سه سال اعتقاداتم خیلی محکمتر از قبل شده و دیگه اون نهال چندسال پیش نیستم اما خب هنوز نمیتونم درک کنم چطور با توکل و توسل خالی همه چی درست میشه
هنوز به اون حد از اعتقادات نرسیدم و توقع زیادیه با دست خالی فقط دعا کنم و فکر کنم حالا که دعا کردم پس همه چی درست میشه
اما برای اینکه ناراحت و نگرانشون نکنم لبخند زدم
_چشم داداش همهی تلاشم رو میکنم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨