. یاس کبود رفت و به هر راه می رود در پیش چشم خیس پسر راه می رود خاکی است از جسارت دیوار یا که دیو او را مدد گرفته اگر راه می رود می خواست آن یلی بشود که به همرهش مادر بدون حس خطر راه می رود اما خبر نداشت که طوفان فتنه ها در انتظار او به گذر راه می رود دنیا قرار نیست که همراه او شود یاریست نیمه راه که در راه می رود او همچنان به فکر کمی قد کشیدن است دست خسی فراترِ سر راه می رود. پی گیر حال مادر مجروح خود شده در قلب او فتاده شرر راه می رود او یکه یادگار حبیب خدا و حال با رنگ و بوی اهل سفر راه می رود گوشش دریده،خونِ دوان زیر چادرش چون شاهدی برای اثر راه می رود این صحنه تا به جان شریفش قرار هست بهر پسر به پیش بصر راه می رود نگذشت عسکری ز حسن این زمانه باز تابوت او چرا ز دگر راه می رود ..؟ ۲۴ آذر ۹۸ https://www.instagram.com/p/CiEXFuoO5Lb/?igshid=MDJmNzVkMjY=