🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 قسمت ۵۲ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 شرکت های رقیب ، 🇮🇷 برگه های پسر گربه ای را بلند کردند و خواندند . 🇮🇷 در آن نوشته بود : 🔥 از جان یوهاک به همه رقیبان . 🔥 از این پس ، فقط من هستم . 🔥 و هیچ کس حق ندارد بدون اجازه من کار کند 🔥 این بار ، شمارو به پلیس لو میدم 🔥 اما دفعه بعد ، همه شمارو می کشم . 🇮🇷 رقیبان جان یوهاک ، با هم جلسه گرفتند 🇮🇷 و تصمیم گرفتند 🇮🇷 که با همدیگر ، به جان یوهاک حمله کنند . 🇮🇷 بعد از چند روز ، افراد جان یوهاک ، 🇮🇷 خبر اتحاد رقبیان جان یوهاک ، بر علیه او را ، 🇮🇷 به خودش اطلاع دادند . 🇮🇷 جان یوهاک هم ، به افرادش دستور داد 🇮🇷 تا قبل از حمله آنها ، به همه آنها حمله کنند ‌. 🇮🇷 همه خلافکاران چین ، 🇮🇷 در تمام شهرها و استانها ، 🇮🇷 به جان هم افتادند . 🇮🇷 خسارات زیادی به همدیگر زدند . 🇮🇷 و شهرها را به آشوب کشیدند . 🇮🇷 تا اینکه پلیس چین وارد عمل شد . 🇮🇷 و بیشتر آنها را دستگیر کرد . 🇮🇷 و بقیه را تحت پیگیری قرار دادند . 🇮🇷 بوسیله این نقشه زیرکانه فرامرز ، 🇮🇷 جنایات همه آنها فاش شد . 🇮🇷 اما هنوز پلیس چین نمی داند 🇮🇷 که پسر گربه ای کیست 🇮🇷 و برای چه کسی یا چه گروهی کار می کند 🇮🇷 از همه خلافکاران و قاچاقچیان دستگیر شده ، 🇮🇷 در مورد پسر گربه ای سوال کردند . 🇮🇷 اما همه آنها اعتراف کردند 🇮🇷 که برای هیچ کدام یک از آن گروه ها ، 🇮🇷 کار نمی کند . 🇮🇷 هیچ کس نفهمید پسر گربه ای کی بود 🇮🇷 برای کی کار می کند 🇮🇷 و هدفش چی بود . 🇮🇷 به خاطر همین ، هر کدام از رسانه ها ، 🇮🇷 کلیپی درباره او ساخت 🇮🇷 و به نوعی از او به عنوان ناجی یاد کردند 🇮🇷 فرامرز به اسماعیل گفت : 🐈 خب برادر ! به خاطر همه چیز ازت ممنونم 🐈 تو خیلی کمکم کردی 🐈 فقط یک کار دیگه باید برام انجام بدی 🇮🇷 اسماعیل گفت : 🌹 خواهش می کنم داداش 🌹 تو کار خیلی بزرگی کردی 🌹 من باید از تو ممنون باشم 🌹 هر امری هست ، بفرما تا انجام بدم 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 بی زحمت ، مارو تحویل پست بده 🐈 و بهشون بگو مارو به این آدرس ببرن . 🇮🇷 اسماعیل نگاهی به آدرس کرد و با تعجب گفت ... 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla