📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🍎
🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎
📚
#داسـتان_یا_پنـد
📚روایت انسان
🔖قسمت_دویست_نود🎬:
ابلیسک طرح و نقشه اش را گفت و اتفاقا مورد توجه همه قرار گرفت، گوییا نقشه ای بسیار ماهرانه بود که به تمام جوانب کار فکر شده بود.
به دستور ابلیسک که هیچ کس او را نمی شناخت اما همه به او اعتماد داشتند کل راهزنان مناطق اطراف جمع شدند، تعداد زیادی بودند که در دسته های چند نفره تقسیم شدند که هر دسته مسول چیزی بود اما مسولیت کلیدی و اصلی این ماجرا بر عهده ی ابلیسک و گروهی بود که تحت فرمان او بودند.
بالاخره بعد از چند روز برنامه ریزی، صبح روز موعود فرا رسید، راهزانان روی خود را بسته و هر کدام به طرف محلی که مورد مأموریتشان بود حرکت کردند.
اولین و مهم ترین گروه، وقت طلوع آفتاب با مشعل های شعله ور در دستانشان خود را به مزارع ایوب نبی رساندند و در چشم بهم زدنی مزارع را آتش دادند، تمام محصول و درختان میوه و باغ و زراعت ایوب در آتش می سوخت، دود آتش به هوا بلند شد و همه ی مردم کنعان و عوامل ایوب نبی به سمت مزارع هجوم آوردند، هر کس می خواست کمکی کند و تا آتش را مهار کنند، اما انگار این آتش گوشه ای از جهنم بود.
حتی تعدادی از گوسفندان گله ی ایوب در آتش سوختند و هر آنچه از گوسفندان باقی ماند را همان راهزنانی که آتش را برافروخته بودند دزدیدند
و طبق برنامه ی ابلیسک در همین زمانی که مردم کنعان درگیر خاموش کردن آتش بودند، گروه دیگر راهزنان به گله ی گاو ایوب حمله کردند و چوپانان بی نوا را کشتند و خیلی راحت گله ی گاو را از آن خود کردند
#ادامه_دارد...
✏️به قلم:ط_حسینی
🌕✨🍎✨🌕✨🍎✨🌕
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐🍎