🍂 🔻 2⃣6⃣ خاطرات مهدی طحانیان به دلیل اینکه در سن بلوغ بودم، دندانهایم لق می شد و خودم می کندم. بعد از مدت کوتاهی هم جایش دندان تازه در می آمد. اما یک دندان آسیابم پوسیدگی سطحی داشت که اذیتم می کرد. هر چه با آن کلنجار می رفتم، موفق نمی‌شدم حتی لقش کنم. یک روز دل به دریا زدم و رفتم پیش این آقا! چنان با بی رحمی آن دندان سالم را، که فقط قدری پوسیدگی سطحی داشت، از ریشه کشید که وقتی دندان را گرفت جلوی چشمانم، ریشه نمیدیدم فقط یک تکه گوشت لای گاز انبر پیدا بود و دندان و ریشه اش در آن گم بود! عراقی ها فقط موقع آمدن صلیب سرخ تعدادی محدود از اسرا را برای ترمیم دندان پذیرش می کردند. همین عاملی شده بود که یک صف طولانی از بچه هایی که مشکل پوسیدگی دندان داشتند درست شود. آنها حاضر نبودند تن به شیوه جلادانه «دندان فقط بکش» بدهند؟ چون با هر بار آمدن صلیب، از هر آسایشگاه فقط یک نفر را برای این کار پذیرش می کردند، من هم به دلیل پوسیدگی یکی از دندان هایم که آزارم میداد، ساعت زیادی در نوبت بودم.. با آمدن صلیب سرخ عراقی ها دندانپزشکی را فعال کردند. به همراه شش نفر از بچه های آسایشگاه های قاطع خودمان به دندانپزشکی مراجعه کردیم. به محض ورودمان دکتر عراقی همه را به صف کرد و گفت گوشه ای از اتاقش بایستیم. چون جایی برای نشستن نبود. رفت سراغ کیف مخصوصش و یک شیشه را از آن خارج کرد و به سراغ ما آمد. محتوی شیشه اسپری بی حسی برای اسیر ایرانی، آن هم در حالی که مجروحان ما برای بخیه جراحاتشان بیهوش نمی شدند، مضحک بود. دکتر گفت: «آن دندانهایتان که مشکل دارد نشان دهید.» من دومین نفر بودم. دهانم را باز کردم و دندانم را نشانش دادم. او هم سر اسپری بی حسی را به عمق دهانم گرفت و اسپری را زد. چند بار.اولین بار که در ایران برای ترمیم دندان به دندانپزشک مراجعه کردم با حیرت پرسید: «ای بابا این دندان را کجا و کی کشیده ای؟» فکر کنم دکتر رویش نشد بگوید کدام طويله، گفت: «کسی که این دندان را کشیده تمام لثه تو را هم همراهش کنده و دیگر لثه ای نمانده که بتوانی حتی جایش یک دندان بکاری» 👇👇👇