🍂 🔻 2⃣0⃣1⃣ خاطرات جبهه محمد ابراهیم توی سنگر تاریک بود و کسی حق نداشت فانوس را روشن کند. هی صدا می کردم چراغعلی ، چراغعلی ، اما خبری از چراغ نبود. تو تاریکی فقط یکی به من سقلمه می زد . کلافه دستش رو گرفتم و کشیدم سمت خودم ! ای بابا این چراغ که اینجاست! پس چرا جواب نمی داد؟ تو نگو بنده خدا جواب می داده اما گوش های من از بس سوت می کشید و شنواییش کم شده بود که صدای این بنده خدا را نمی فهمیدم. البته اصابت خمپاره ها هم باعث شده بود صدا به صدا نرسه. شب هم که بود. شده بود نورِعلی نور . سرم به دوران افتاده بود . برای اولین بار توی عمرم با دشمن رو در رو سر شاخ شده بودم . کمی استراحت کردیم . ولی عراق ول کن نبود. یه بند می زد. ماهم تا اذان صبح توی سنگر به صورت نشسته خوابیدیم. اما چه خوابیدنی! نگران بودم مبادا باز تلفات داده باشیم . نماز را با تیمم و نشسته خواندیم. از آقا جواد بی خبر بودم. از سید جواد و آزادی و .... دور افتاده بودم. یواش یواش سَرم شروع کرد به درد گرفتن ! بی خوابی و صدای انفجار و اضطراب داشت حالم را جا می آورد .... بعد از نماز من را صدا کردند . با عجله از سنگر زدم بیرون . خدایا.... چی دارم می بینم ..... آقای جلالی بود . قد بلند و عینک ته استکانی اش ، صدای بَم و مهربانش .... ناظم مدرسه ما اینجا چی کار می کنه ..ِِ.... قد من تا سینه آقای جلالی بود . دست های کشیده اش رو باز کرد و محکم بغلم کرد. پرسیدم آقا کی آمدی؟ گفت دیشب رسیدم . همون موقع که بزن بزن راه انداخته بودید. خندیدم و گفتم کجا بودی آقا! چند شب پیش عراقی ها یه بزن بزنی راه انداخته بودند که کار دیشب ما در مقابلش هیچ بود. تازه دو تا هم مجروح دادیم. مجید و کرمعلی. جلالی گفت ای بابا، خوراک جبهه و خط مقدم شهید و مجروحه دادنه. نمی شه بری استخر اما خیس نشی! مثل الان که آقا جواد که خیس شده، یعنی چی؟ مجروح شده! با شنیدن مجروحیت آقا جواد وا رفتم. ای بابا ! نشد یه آب خوش از گلوی ما پایین بره. نشستم روی زمین. آقا جلالی نگاهی کرد و گفت چیه؟ کشتی هات غرق شده؟ نگران نباش، فقط یه ترکش عدسی خورده به ساق پاش. الان هم توی مقر نشسته داره کمپوت می خوره. تازه، تو بزن و بخور شما غیر از جواد چهار پنج نفر دیگه هم بی نصیب نماندند. ترکش های عدسی و لوبیایی خوردند. حالا هم پاشو برو به کارهای خودت برس. فعلا من جای جواد هستم. گفتم آقا! شما هم مواظب باش. ماشاءالله قد شما که بلنده و عراقی ها هم دنبال هدف راحت و ترکش‌گیر می گردند. من و بچه ها ، همه قد کوتاهیم. هنوز حرفم تموم نشده بود که .... @defae_moghadas 🍂