🍂 🔻 /۴ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• فردای آن روز، صبح زود، در حالی که پدرم پیراهن سیاهش را می پوشید، من را از خواب بیدار کرد. با شوق و ذوق آماده رفتن شدم. مادرم گفت: صبحانه بخور که ضعف نکنی، چند لقمه نان و پنیر خوردم و گفتم: «بابا، من آماده ام.» با پدرم راهی هیئت شدم. به محض ورودمان، مسئول هیئت به استقبالمان آمد. بعد از سلام و احوالپرسی، من را به افرادی که گوشه و کنار ایستاده بودند، معرفی کرد. به آنها گفت: «روزی امسال ما صدای این نوحه خوان نوجوان است. آن روز سعی کردم بهتر از روز تاسوعا بخوانم. سربند نوحه ها را با جمعیت تمرین می کردم و بلافاصله شور می گرفتم. جمعيت هم با من همراهی می کرد. آن روز در گوشه و کنار خیابان، زنان و مردان سیاه پوش را می دیدم که با دسته های عزاداری همراهی می کردند و اشک از چشمانشان سرازیر بود. نوحه خوانی و عزاداری روز عاشورا هم با شکوه تمام انجام شد و نام این حقیر به لطف حضرت اباعبدالله (ع) در دفتر عاشورا ثبت شد. مدتی بعد - از کلاس نهم به بعد - نوحه خوانی را در مسجد آیت الله آل طیب شروع کردم. این مسجد پشت منزل پدربزرگم بود و هیئت زنجیرزنی داشت. عموهایم در مراسم آن هیئت شرکت می کردند. آنها هم از اینکه می دیدند من خیلی خوب نوحه خوانی می کنم، خوشحال بودند. نوحه خوانی های من با شروع انقلاب اسلامی ادامه داشت و روز به روز بهتر می شد. در کودکی به سبک دزفولی که به آن فایز یا مارضایی می گویند، می خواندم، سبک مارضایی ملهم از مادری است که پسرش رضا را هنگام شنا در رودخانه از دست داده بود. مادر هر روز به کنار آب می آمد و نوحه می‌خواند و پسرش را به نام صدا می زد. بعدها این شیوه نوحه سرابی در بین دزفولی ها به نام مارضایی مشهور و به عنوان یک سبک مطرح شد. این سبک خیلی حزین است. البته یک سبک مشابهی هم در عربها وجود دارد که به آن حزیری می گویند که آن هم خیلی سوزناک است. من این سبک را از بچگی دوست داشتم و عاشق صدای حزین بودم. در دزفول، مداحی به نام حاجی طالب بود که با سبک خاصی نوحه خوانی می کرد و من به سبک ایشان خیلی علاقه داشتم و سعی می کردم مثل او بخوانم. حاجی طالب سوزناک و حزن انگیز می خواند، طوری که هر شنونده ای را تحت تأثیر قرار می داد. سعی می کردم از همه مداح های دزفول سبک با شیوه نوحه خوانی و روضه خوانی شان را یاد بگیرم. در دزفول، افراد خوبی بودند که انصافا حق استادی بر گردن من دارند. عزیزانی مثل ملاعبدالرضا دزفولیان که نابینا بود. این مرد آن قدر بذله گو و خوش اخلاق بود که وقتی بعد از مراسم باهم می نشستیم و حرف می زدیم، خستگی از تن‌مان بیرون می رفت. در زمان جنگ هم رزمندگان دزفولی برای اجرای مراسم او را به جبهه می آوردند تا برای نیروها نوحه خوانی کند، دزفول نوحه خوان ها و مداح های بسیار خوبی داشته و دارد که تا امروز هم در مراسم امام حسین (ع) مشغول خدمت هستند؛ مثل ملاعبدالرضا دزفولیان، رضا پور کنی، حاج محمد حسين آل مبارک. آل مبارک پدر شهید است. پسرش، محمدرضا آل مبارک، هنگام دفن، سر نداشت. بعد از گذشت هفت سال، سر شهید بزرگوار پیدا و به بدن مطهرش ملحق شد. پدرش برای من تعریف کرد که چگونه سر را در جعبه چوبی به خانه آورد و از همسرش مخفی کرد و روز بعد، آن را در مقبرة فرزند شهیدش گذاشت. وقتی این قضیه را تعریف می کرد، هر دو زار زار گریه می کردیم. روضه اش را چند جا خواندم و مردم خیلی گریه کردند. به هر حال، رفتن به دزفول در ایام محرم برایم یک دوره کارآموزی نوحه خوانی بود که بعدها خیلی به من کمک کرد. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂