‌🍂 🔻 فصل دوم / ۱۵ علیرضا مسرتی ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔻ابوالقاسم آریایی روایت می‌کند: در روز ۳۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در محور سوسنگرد عملیات امام علی در حال اجرا بود. بنده با یکی از دوستان، سید مجتبی مرعشی و یا.... از اهواز به سمت سوسنگرد به راه افتادیم. قبل از ورود به سوسنگرد در دروازه ورودی سوسنگرد یک آمبولانس در جلوی خودروی ما بر اثر اصابت توپ دچار آتش سوزی شده بود. یک یا دو سرنشین داشت که دچار سوختگی بسیار شدید شده بودند. یکی از سرنشینان هنوز زنده بود. ما برای کمک به طرف او دویدیم؛ بدن او کاملا سوخته بود، پوستش سیاه و کاملا خشک شده بود؛ با دست نمی توانستیم او را جابه جا کنیم، چون کاملا خشک شده بود و در دستانمان قرار نمی گرفت. پیراهن رزم آن زمان را از تن در آوردم و روی زمین پهن کردم. با احتياط بدنش را روی پیراهن قرار دادیم. دو طرف پیراهن را گرفتیم و به داخل ماشین و سپس به بهداری سوسنگرد منتقلش کردیم هنوز زنده بود و با لبان سوخته و خشک شده خدایش را صدا میزد و مرتب تکرار می کرد: «خدایا...» او دقایقی بعد بر اثر شدت جراحات شهید شد و مدتی بعد فهمیدم که او دوستمان و عزیزمان، عبدالعلی لر، بود بچه های مسجد جزایری پس از این عملیات در روستایی به اسم مالکیه مستقر شدند و عملیات شناسایی خود را گسترش دادند. همزمان با این عملیات عملیاتی در تپه های الله اکبر انجام شد که در مجموع هفتاد تانک و نفربر دشمن منهدم و بیست دستگاه به غنیمت گرفته شد. ۸۴۴ نفر اسیر و ۷۰۰ نفر از نیروهای عراقی کشته شدند. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂