‌🍂 🔻 فصل دوم / ۲۲ علیرضا مسرتی ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 ادامه کار گروه شناسایی بچه های شناسایی سوسنگرد، پس از این عملیات، به روستای مالکیه برگشتند تا شناسایی محورهای غرب سوسنگرد را ادامه بدهند و تکمیل کنند. تأکید فرماندهان بر این شناسایی ها، نشانه ای از در پیش بودن عملیاتی در این منطقه داشت. حمید رمضانی، به رغم کم‌سن تر بودن از تعدادی از بچه های شناسایی، با قابلیت ها و شایستگی هایی که از خود نشان داده بود عملا فرماندهی گروه شناسایی بچه های مسجد جزایری را بر عهده گرفته و فضل الله صرامی هم به جمع بچه ها اضافه شده بود. یک شب که به مالكيه رفته بودم، نیمه های شب، محمدحسین آلوگردی برای نماز شب بیدار شد و نزدیکی های اذان صبح، که هنوز بچه ها در خواب بودند، با ایجاد سر و صدا هنگام راه رفتن، موقعی که میخواست برای وضو بیرون برود، ما را از خواب بیدار کرد تا برای نماز خواب نمانیم. صبح آن روز فضل الله من را به یکی از محورهای شناسایی برد و با آنجا آشنا کرد. کانالهای کشاورزی موجود در زمین های مسطح غرب سوسنگرد نقش مهمی در شناسایی ها داشت. بچه ها درون این کانالها که با شرقی - غربی بودند یا شمالی - جنوبی شبها و گاهی در زیر آفتاب و روشنایی کامل صبحگاهی تا زیر خاکریز اول عراقی ها می رفتند و تیربارها و استحکامات خط آنها را شناسایی و روی کاغذ کالک پیاده می کردند. این شناسایی ها تا شب عملیات ادامه داشت تا هرگونه تغییرات دشمن ثبت شود و خطری رزمندگان را از ناحیه تیربارها و میادین مین تهدید نکند. در آن مقطع، بچه های مسجد واقعا خطرناک ترین مسئولیتهای جنگ را بر عهده گرفته بودند، زیر خاکریز اول دشمن، حتی صدای سرفه و زمزمه عراقی ها هم شنیده می شد. یکی از علت هایی که بچه ها گاهی صبح تا قبل از ظهر را برای شناسایی مناسب دیده بودند و گاهی شناسایی ها در آن زمان انجام می گرفت آن بود که آفتاب پشت سر بچه ها و روبه روی عراقی ها بود و دید آنها به فضای روبه رویشان بسیار کم می شد. در عوض دید بچه ها به خط عراقی ها در بهترین وضعیت خود قرار داشت. بچه ها در شناسایی های جبهه فارسیات با تجربه به این موضوع پی برده بودند. سید مجتبی می گوید: یک روز در آنجا، من و سید محمدرضا حسن زاده و حسن لطفی نیا تا یک متری کمین عراقی ها رفته بودیم. یکی از آنها در حالی که روی کانال نشسته بود، در آن فاصله کم ما را ندید و وقتی ما به طور اتفاقی او را دیدیم، با سرعت به عقب برگشتیم، اما بر اثر دويدن آن نظامی عراقی ما را دید و به رگبار بست. گلوله ها از لابه لای دست و پای ما عبور می کرد و هر لحظه انتظار می رفت یکی از ما تیر بخورد، اما به خواست خدا حتی یک خراش هم به هیچ کدام از ما وارد شد و از راه کانال های کشاورزی به مقر بازگشتیم.» سحرگاه ۲۷ شهریور، قبل از روشن شدن هوا، عملیات تک نیروهای مستقر در جبهه غرب سوسنگرد از محورهایی که به دست گروه شناسایی بچه های مسجد جزایری شناسایی شده بود انجام گرفت. شب قبل، احمد غدیریان و محمود ياسين به محض باخبر شدن از عملیات به سوسنگرد آمدند تا در عملیات شرکت کنند. من و یکی از بچه ها هم آمدیم، اما نیم ساعتی دیر رسیدیم و نیروها از سوسنگرد به سمت خط حرکت کرده بودند. فرهاد شیرالی، که مجروح بود و در سوسنگرد مانده بود، گفت: «نیروها اینجا تجمع کرده اند.» اشاره او به سمت یک ویرانه بود که مورد اصابت موشک کاتیوشای عراقی ها قرار گرفته بود. حاج صادق آهنگری اشعاری از مصیبت شب عاشورا خواند و همه رزمندگان می گریستند. امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود.» چند دقیقه پس از حرکت رزمندگان به طرف خط آنجا مورد اصابت موشک قرار گرفته و ویران شده بود. بی شک تعدادی از آن رزمندگان شهادت نامه خود را به امضای سالار و سرور شهیدان رسانده بودند. اما نمی دانستیم آنها چه کسانی هستند. یکی از بچه ها از احمد و محمود پرسیده بود که بدون اسلحه آمده اید اینجا چه کنید. احمد غدیریان گفته بود: «من خبرنگارم و آمده ام برای روزنامه خبر تهیه کنم. اسلحه ام همین کاغذ و قلمی است که دارم.» محمود یاسین هم گفته بود: «من هم سر برانکارد مجروحان عملیات را می‌گیرم و مجروحان را حمل می کنم. اگر اسلحه ای هم زمین افتاد، آن را بر می دارم و به رزمندگان کمک می کنم.» ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂