‌🍂 🔻 فصل دوم / ۲۳ علیرضا مسرتی ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 وقتی به خط رسیدیم عملیات شروع شده و آفتاب طلوع کرده بود. تبادل آتش توپخانه سنگین بود و هر چند لحظه توپ یا خمپاره ای اطرافمان منفجر می شد. اولین نفراتی از بچه ها را که دیدم خبر دادند که سه نفر از بچه های مسجد جزایری به کاروان شهدا پیوسته اند. خون نگار شهید احمد غدیریان، معلم شهید محمود یاسین، و بسیجی شهید محمد حسین آلوگردی محمدحسین چند ماهی بود که در وصال شهدایی همچون بابک معتمد و على قنواتی بی تابی می کرد و آن اواخر هر لحظه احتمال شهادت او داده می شد. اما بی تابی های احمد غدیریان و محمود ياسين از چشم بسیاری پنهان مانده بود و هیچ کس احتمال شهادت آنها را در این زمان نمی داد. هر کسی از شهادت این دو شهید فرهنگی باخبر می شد فورا می پرسید: چطور؟ چگونه؟ آنها که پشت جبهه و در شهر بودند!؟ این اواخر هروقت محمود ياسين را در حال سر برداشتن از سجده در مسجد میدیدم چشم ها و صورتش برافروخته بود و سیل اشک از دیدگانش جاری بود. سجده های آخر نماز و پس از نماز ار طولانی شده بود و در این سجده‌ها با معبود خود عشق بازی ای می کرد که کسی از آن باخبر نبود. احمد هم پس از شهادت سید جلال موسوی و به خصوص سید ناصر صدر السادات بسیار مشتاق شهادت و در راه وصال یار بی تابه شده بود. جواد شالباف روایت میکند: «اواسط شهریور سال ۱۳۶۰ تعدادی از برادران مسجد از جمله محمود ياسين به منزل ما آمدند. صبح که از خواب بیدار شدیم، محمود ياسين حالت دیگری داشت که از چهره اش کاملا مشخص بود. حالش را پرسیدم و علت حالتش را جویا شدم. گفت: خواب دیدم دوازده نفر از بچه های مسجد در جای خوبی مهمان من هستند و از آنها پذیرایی می کنم.» چند روز پس از این جریان، محمود ياسين به شهادت رسید و به فاصله کمتر از سه ماه دوازده تن از شیر مردان مسجد در عملیات طریق القدس شهید شدند و مهمان او شدند. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂