🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۹۵ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ بسیجی ها و فرماندهانشان هم جنب و جوش و اضطراب زیادی داشتند. پیش درآمد عملیات با برنامه نمی‌خواند. دکترها کفری شده بودند. یک پایم تو بهداری بود و یک پایم تو کیوسک داروها. تا جارویش نزدم بیرون نیامدم. صدای راننده بلند شده بود. هوار می‌کشید. - رفتن تو شب خطرناک است. نباید به تاریکی بخوریم. جزء آخرین نفرهایی بودم که سوار آیفا شدم. زورچپانی چنان که چیزی‌نمانده بود استخوانهای پیر شده ام خرد شوند. چنگ انداخته بودم به حفاظ پشت تا کله معلق نشوم. تو جاده از اردوگاه بیرون زده بودیم. چیزی تو دلم پایین ریخت. دل تنگ شده بودم. دیدن آنجا عادتم شده بود. برایم سخت بود روزی نیم ساعت اطراف چادر نماز خانه و چادر خودم می‌پلکیدم. با آن که سرعت لاک پشتی آیفا تو جاده باد گرم را به صورتمان می‌زد. سر تا پا خیس عرق بودیم. آفتاب خمانده بودتمان. صدا از کسی در نمی آمد. انگار شب بود و همه ترس از دشمن داشتند. سکوت پهن شده بود تو جاده. گاهگاه رودخانه گاوی سروصدا راه می انداخت. حتی عراقی‌ها هم لالمانی گرفته بودند. انگار موقع چرت بعد از ناهارشان بود. گلوله برایشان مثل پول خرد می‌ماند. اضافی اش را سوت می‌کردند تو رودخانه. آیفا کشیده بود تو شانه خاکی جاده که آسمان دل ترکاند. انفجار مهیب‌تری زمین و آسمان را لرزاند. با فریاد فرمانده پریدیم پایین. رو هم و کنار هم سینه خیز شدیم. تو خاکی مانده بودیم کجا سنگر بگیریم. دویدیم طرف رودخانه. چند گلوله درست در چند متری مان تو رودخانه کوبیده شد. آب سینه کشید به آسمان. انگار آتش زده بودند. زبانه‌های آتش را می‌شد میانشان دید. خیس از آب و عرق دویدیم تو جاده. جاده به مار زخمی ای می‌ماند. سر تا پایش را گلوله زده بودند. به سینه افتادم تو یکی از سوراخهای گنده و کم عمق. هواپیماهای جنگی از بالای سرمان گذشتند. به دقیقه نکشید که زمین با صدای خفه‌ای لرزید. عسگری فریاد کشید - هرمزآباد را زد ... کار هر روزشان است. فکر کردم هرمزآباد مگر چه قدر وسعت دارد که هر روز می کوبندش. تصویر خانه‌های زخم و زیلی و تل شده تو سرم جمع شد. مثل عکس مچاله شده، چند دقیقه ای که به نظر کش آمده بود در سکوت گذشت. با فریاد عسگری دویدیم طرف آیفا و از حفاظ‌ها بالا کشیدیم. جا بیشتر از موقع سوار شدنمان بود. به خیالم رسید یکهو وزن کم کرده ایم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂