🍂
🔻
مردی که خواب نمیدید/ ۹۷
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄
عراقیها خسته شده بودند. تکانهای آیفا بیشتر شده بود. نفسمان را میبرید و دل و روده مان را بهم میپیچاند. در عوض سرعت گرفته بود. انگار چند ساعت استراحت موتورش را جان داده بود. موتوری که وقتی کاپوت را بالا میزدند بوی مرده ازش بلند میشد. بچه ها میگفتند به سگ میماند. هفت تا جان دارد. لنگه آن آیفاها را تو آلمان دیده بودم. آن موقع تازه جنگ جهانی تمام شده بود. سر حال بودند. چند کیلومتر از راه را رفته بودیم که هوا زیر و رو شد. بچه هایی که با آب و هوای دهلران - مهران آشنا بودند فریاد زدند
- طوفان ... الانه که طوفان منطقه را بگیرد. راننده با فحش و دری وری که به جان طوفان بسته بود فرمان را گرفت تو شانه خاکی جاده. آسمان رنگ گرد و خاک به خود گرفته بود. چنان باد کرده بود که گفتی الان است که بترکد. تو گرد و خاکی که بلند شده بود چادرهامان را علم کردیم. قرص و محکم چنان که اگر طوفان زرد هم میآمد از جا جنب نمیخوردند. صدای زوزه باد بلند شده بود. گرد و خاک غلیظ و غلیظ تر میشد. صورتها خاکی رنگ شده بودند. چشمها به اندازه درز باریکی باز بود. نفسها را تو سینه حبس کرده با شدت گرفتن باد تپیدیم تو چادرها. باد رو چادرها چنگ می انداخت. صدای موسیقی ای را از میان صداها میشد شنید. انگار گروه کُر چند هزار نفری تو یک استادیوم برنامه اجرا میکردند. کاری نداشتم بکنم جز دعا کردن. شب را میان بیابان با توفان جنگیدیم. دقایق مثل ساعت شنی فرو میریخت ولی پایانی نداشت. چشم باز خوابیدم. باید هوشیار می بودیم. دشمن میتوانست از این موقعیت نهایت استفاده را ببرد. البته اگر جراتش را داشت. قدیمیترها با خیال راحت خوابیدند. سحر زودتر از همه از چادر زدم بیرون. آرامشی وصف ناپذیر بیابان را در برگرفته بود. همه جا یک دست خاکستری بود. درست رنگ پیراهن و شلوارهایمان از چادرها که فاصله میگرفتیم دیده نمیشدیم. یک استتار طبیعی.
بعد از نماز، صبحانه خورده نخورده حرکت کردیم. صدای راننده در نمی آمد. میگفتند خاک تو سینه اش نشسته. فکر میکنم فحشهایش را تو دلش میداد. حالا به چه کسی خدا میداند. همه جانمان خاک بود. خداخدا میکردیم قبل از تیز شدن آفتاب به اورژانس صحرایی برسیم. ولی خیلی زود تبدیل شدیم به مجسمه گلی پر از ترک. به همدیگر میخندیدیم. خنده ای که به خنده بچه ها میماند، از ته دل ..
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂