🍂
اردوگاه عنبر
در بارگاه جانان ۱
حسین فرهنگ اصلاحی
┄┅┅❀┅┅┄
دنیای اسارت دنیای تاریکیهاست که به ندرت نوری در آن دیده می شود. نور و امید کالای کمیاب اسارت است و یأس و درد و سختی، همیشه در زیر پای اسیران میلولد.
عشق به اباعبدالله علیه السلام کافیست تا تو را از خود بیخود کرده عاشقت کند و روانه کوی و دیارش نماید. اما وقتی درهای اسارت به رویت بسته شوند و اسارت هم به خاطر آرزوی زیارت باشد آن وقت چه می کنی؟
•••••
حدود سه ماه از نوشیدن جام زهر قطعنامه توسط امام میگذشت. این سه ماه برای اسیران سیصد سال گذشت. باید به خود می قبولاندیم که بعد از آن جهاد حسینی، صلح حسنی مصلحت است.
از چند روز پیشتر شایعه آزادی و تبادل اسرا بین ایران و عراق بچه ها را به وجد آورده بود با این حال هنوز «افسوسها» و «ای کاشها» از هر حلق سوخته و عاشقی بر میخواست که: افسوس که موفق به زیارت قبر آقا نشدم و ای کاش میتوانستیم به پابوسی آقا برویم.
ذکر همه اسرا این بود: «جنگ تمام شد اسارت در حال اتمام است و ما توفیق زیارت نیافته ایم.»
□□
اردوگاه از شنیدن خبر پر از شور و ولوله شد. باور کردنی نبود. آقا ما را طلب کرده بود.
طبق معمول هر روز وقتی که روزنامه ها آمد، بچه ها به سرعت مشغول مطالعه مطالب روزنامه ها شدند تا خبرها را برای دیگران ترجمه کنند که آن خبر مثل بمب در اردوگاه منفجر شد. خبر در گوشه ای از روزنامه انگلیسی زبان عراق درج شده بود. به دستور صدام کلیه اسرا باید
به زیارت عتبات عالیه برده شوند. تفسیر و تحلیلها شروع شد.
- مگه میشه؟ اصلاً امکان نداره اینا که برای بردن به آدم مریض به بیمارستان، چهار نگهبان مسلح همراهش میفرستادن چطور امکان داره که این همه آدم رو با چند نگهبان بی حال به جایی بفرستن!
- همه اینا حرفه ... اگه بخوان ،گروه گروه و به تعداد کم ببرن تا قیام قیامت طول میکشد.
عده دیگر میگفتند:" صدام خر کیه ؟! امام طلبیده، زده پس هوشنگ خان و نسخه اش را پیچیده و گفته که اینها باید بیایند زیارت. اما نکند... ؟"
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#ارودگاه_عنبر
#خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂