🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز / ۸۸ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 با فرا رسیدن شب، لوازم و ساز و برگهایمان را در میان نخل‌ها پهن کردیم و برای خلاص شدن از تشویش‌های ذهنی چشمهایمان را روی هم گذاشته قدری استراحت کردیم. ناگهان ده ها گلوله توپ و کاتیوشا بی وقفه شلیک شد. پی بردن به اینکه توپها از کدام سو شلیک می شود و چه چیزی طی روزها و ساعت های آینده در کمین ما خواهد بود مشکل می‌نمود. با این حال به علت خستگی جسمی و روحی ناشی از دو روز تلاش به خواب عمیقی فرو رفتم. صبح روز بعد فرمانده برای شناسایی مواضع جدید روانه شد. فرماندهان گروهانها آموزشهای لازم را برای عملیات تهاجمی و پیشروی برای سربازان شروع کردند. فرمانده پس از بازگشت از ۷ افسران گردان خواست تا برای شناسایی مواضع راهی شوند. مسیر جاده را به سمت جنوب در پیش گرفتیم. در نزدیکی تنومه به سمت چپ پیچیده وارد یک جاده خاکی شدیم. اتومبیل در پوشش معلق و عظیمی از گرد و غبار فرو رفت. سپس از یک مانع آبی، دریاچه ماهی عبور کرده، به زمین مسطحی وارد شدیم که در آنجا چند واحد دژبان و فلش هایی چوبی که مواضع استقرار واحدهای بی شماری را نشان می داد نمایان شدند. سپس وارد منطقه مسطح و وسيعى شدیم که محل استقرار گردان به هنگام حمله بود. نیروهای حمله کننده را تیپ های ۳۸ و ۳۹ از لشکر هفتم تشکیل خواهند داد و ما نیروی خط دوم خواهیم بود. از من خواسته شد مکانی را به عنوان مقر واحد سیار پزشکی و تخلیه مجروحان انتخاب کنم. حفره ای عظیم که محل استقرار تانک بود را پیشنهاد کردم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂