🍂 از زبان همسر یک شهید در خیالات خودم، درزیر بارانی که نیست میرسم با تو به‌خانه از خیابانی‌که نیست می‌نشینی رو به رویم خستگی در میکنی چای‌میریزم برایت توی فنجانی‌که‌نیست  باز می‌خندی و می‌پرسی‌که حالت‌بهتر است؟ بازمیخندم که خیلی، گرچه میدانی‌که نیست  شعر میخوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند، یاس‌و‌مریم می‌گذارم توی گلدانی‌که نیست  چشم میدوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی دستهایم را بگیری بین دستانی‌که نیست؟  وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک می ریزم توی ایوانی که نیست  می روی و خانه لبریز از نبودت می شود،  باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست  رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است،  باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست شعر از بیتا امیری ‌‌‍‌‎‌ ✧✧ ✧✧ کنار هم آرام خوابیده اند ... همانانی که تا چند لحظه قبل محفلی داشته‌اند، که دیگر نیست • ﭘﻨﺠﻮﯾﻦ عراق، دشت شیلر • ﺁﺑﺎﻥ مـــاه سال ۱۳۶۲ • ﻋﮑﺎﺱ: ﻋﻠﯽ ﻓﺮﯾﺪﻭﻧﯽ ▪︎ ﭘﯿﮑﺮ ﺳﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ ۴؛ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ. ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂